ازدواج اجباری
پارت ۷
*صبح شد*
*پاشدم و دیدم جانگ کوک نیست*
*خودمو جم و جور کردم و رفتم تو حال*
*دیدم داره با ته یونگ بحث میکنه*
تو: چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
جانگ کوک: اره بیا، بیا ببین چه خبره
*رفتم سمتشون و نشستم*
*جانگ کوک به من نگاه جدی کرد و همه چی رو توضیح داد*
تو: ته یونگ...تو منو دوست داری؟
ته: بله، قرار بود من تورو بگیرم ولی ایشون اجازه ندادن
جانگ کوک: الان این تقصیر منه؟ پدرش ا/ت رو یه من تحویل داد نه تو
ته: هنوز که ازدواج نکردید
جانگ کوک: از خونم گمشو بیرون
ته: میرم ولی دوباره بر میگردم اقای جئون، فکر نکن کارم باهات تموم شده
*ته یونگ رفت بیرون و در رو محکم پشت سرش کوبید*
*جانگ کوک هنوز عصبی بود، نشست و چیزی نگفت*
جانگ کوک: با ته یونگ رابطت رو تموم میکنی
تو: مشکلت با من چیه که هی بهم دستور میدی؟
*جانگ کوک یه نگاه جدی و عصبی بهم کرد*
تو: باشه بابا...
جانگ کوک: تو دوستم نداری؟ نمیخوای باهام باشی؟
*سکوت کردم و چیزی نگفتم*
جانگ کوک: خب؟
تو: خب...من دوستت دارم ولی نمیتونم باهات کنار بیام..
جانگ کوک: چرا دقیقا؟
تو: خیلی بهم گیر میدی
جانگ کوک: حتی اگه شده هم بخاطر تو اخلاقمو عوض میکنم ولی توهم عصبیم نکن
*تایید کردم، خیلی خوشحال بودم که حسمون دو طرفه هست*
ادامه دارد...
*صبح شد*
*پاشدم و دیدم جانگ کوک نیست*
*خودمو جم و جور کردم و رفتم تو حال*
*دیدم داره با ته یونگ بحث میکنه*
تو: چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
جانگ کوک: اره بیا، بیا ببین چه خبره
*رفتم سمتشون و نشستم*
*جانگ کوک به من نگاه جدی کرد و همه چی رو توضیح داد*
تو: ته یونگ...تو منو دوست داری؟
ته: بله، قرار بود من تورو بگیرم ولی ایشون اجازه ندادن
جانگ کوک: الان این تقصیر منه؟ پدرش ا/ت رو یه من تحویل داد نه تو
ته: هنوز که ازدواج نکردید
جانگ کوک: از خونم گمشو بیرون
ته: میرم ولی دوباره بر میگردم اقای جئون، فکر نکن کارم باهات تموم شده
*ته یونگ رفت بیرون و در رو محکم پشت سرش کوبید*
*جانگ کوک هنوز عصبی بود، نشست و چیزی نگفت*
جانگ کوک: با ته یونگ رابطت رو تموم میکنی
تو: مشکلت با من چیه که هی بهم دستور میدی؟
*جانگ کوک یه نگاه جدی و عصبی بهم کرد*
تو: باشه بابا...
جانگ کوک: تو دوستم نداری؟ نمیخوای باهام باشی؟
*سکوت کردم و چیزی نگفتم*
جانگ کوک: خب؟
تو: خب...من دوستت دارم ولی نمیتونم باهات کنار بیام..
جانگ کوک: چرا دقیقا؟
تو: خیلی بهم گیر میدی
جانگ کوک: حتی اگه شده هم بخاطر تو اخلاقمو عوض میکنم ولی توهم عصبیم نکن
*تایید کردم، خیلی خوشحال بودم که حسمون دو طرفه هست*
ادامه دارد...
۵۹۲
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.