ازدواج اجباری
پارت ۶
تو: چرا حسودی میکنی خب
جانگ کوک: دوست ندارم با پسرای دیگه گرم بگیری
تو: ببخشید؟
جانگ کوک: حرف حرفه منه و تو باید بهش عمل کنی
تو: تقصیر توعه خب، تو نباید منو بهش معرفی میکردی
جانگ کوک: تو فقط زیاد باهاش گرم نگیر
*تایید کردم و دیگه هیچی نگفتم*
جانگ کوک: از امروز هم باید پیش هم بخوابیم
تو: جانم؟ چرا دقیقا؟
جانگ کوک: ته یونگ فکر میکنه ما واقعا ازدواج کردیم
باید پیشش نقش در بیاریم
تو: باشه فهمیدم
جانگ کوک: حالا بریم بخوابیم
*تایید کردم و دنبالش کردم*
*رفتیم داخل اتاق جانگ کوک*
جانگ کوک: بفرما، بگیر بخواب
*یه پتو به سمتم پرت کرد*
تو: تو کجا میخوای بخوابی پس؟
*جانگ کوک یه بالشت و پتو برداشت*
جانگ کوک: روی مبل، فکر کردی من قراره با تو بخوابم؟
تو: چقدرم عالی
*من توی تخت دراز کشیدم و پتو رو روم کشیدم*
*جانگ کوک بالشتش رو گذاشت روی مبل توی اتاقش و دراز کشید*
*پتو رو انداخت رو خودش*
جانگ کوک: شب بخیر، بگیر بخواب
*منم بهش شب بخیر گفتم و گرفتم خوابیدم*
ادامه دارد...
تو: چرا حسودی میکنی خب
جانگ کوک: دوست ندارم با پسرای دیگه گرم بگیری
تو: ببخشید؟
جانگ کوک: حرف حرفه منه و تو باید بهش عمل کنی
تو: تقصیر توعه خب، تو نباید منو بهش معرفی میکردی
جانگ کوک: تو فقط زیاد باهاش گرم نگیر
*تایید کردم و دیگه هیچی نگفتم*
جانگ کوک: از امروز هم باید پیش هم بخوابیم
تو: جانم؟ چرا دقیقا؟
جانگ کوک: ته یونگ فکر میکنه ما واقعا ازدواج کردیم
باید پیشش نقش در بیاریم
تو: باشه فهمیدم
جانگ کوک: حالا بریم بخوابیم
*تایید کردم و دنبالش کردم*
*رفتیم داخل اتاق جانگ کوک*
جانگ کوک: بفرما، بگیر بخواب
*یه پتو به سمتم پرت کرد*
تو: تو کجا میخوای بخوابی پس؟
*جانگ کوک یه بالشت و پتو برداشت*
جانگ کوک: روی مبل، فکر کردی من قراره با تو بخوابم؟
تو: چقدرم عالی
*من توی تخت دراز کشیدم و پتو رو روم کشیدم*
*جانگ کوک بالشتش رو گذاشت روی مبل توی اتاقش و دراز کشید*
*پتو رو انداخت رو خودش*
جانگ کوک: شب بخیر، بگیر بخواب
*منم بهش شب بخیر گفتم و گرفتم خوابیدم*
ادامه دارد...
۶۰۲
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.