خیلی خب تصمیم گرفتم هنتای بنویسم
خیلی خب تصمیم گرفتم هنتای بنویسم
داستانی که تو همش مشترکه:کارکتر های توی تصویر حسابی تحریک شده بودن به هر دلیلی هم که بوده
دازای :
حسابی قرمز شده فهمیدی که حالش خوب نیست
ا/ت:دازای حالت خوبه؟
دازای هیچی نمیگه میری پیشش میشینی تا ببینی حالش خوبه یا نه تا میری پیشش روت خیمه میزنه و لباساتو جر میده و شروع میکنه به کیس مارک گذاشتن میرسه به سینه هات یکی شو میمکه و اون یکی رو می ماله تو هم از شدت لذت ناله های ریزی میکردی و دازای خوشش میومد رسید بین باهات و یک دفعه همشو کرد تو پوصیت تو جیغ بلندی کشیدی
دازای:مامی حالت خوبه؟
ا/ت : میشه...آروم ...پیش ببری
دازای:آره عزیزم
و اروم آروم ضربه میزنه بعد از کام شدن کنارت دراز میکشه
دازای:خیلی دوست دارم
ا/ت:منم همینطور
از بقیه شون هم بزارم؟
داستانی که تو همش مشترکه:کارکتر های توی تصویر حسابی تحریک شده بودن به هر دلیلی هم که بوده
دازای :
حسابی قرمز شده فهمیدی که حالش خوب نیست
ا/ت:دازای حالت خوبه؟
دازای هیچی نمیگه میری پیشش میشینی تا ببینی حالش خوبه یا نه تا میری پیشش روت خیمه میزنه و لباساتو جر میده و شروع میکنه به کیس مارک گذاشتن میرسه به سینه هات یکی شو میمکه و اون یکی رو می ماله تو هم از شدت لذت ناله های ریزی میکردی و دازای خوشش میومد رسید بین باهات و یک دفعه همشو کرد تو پوصیت تو جیغ بلندی کشیدی
دازای:مامی حالت خوبه؟
ا/ت : میشه...آروم ...پیش ببری
دازای:آره عزیزم
و اروم آروم ضربه میزنه بعد از کام شدن کنارت دراز میکشه
دازای:خیلی دوست دارم
ا/ت:منم همینطور
از بقیه شون هم بزارم؟
۴.۰k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.