رمان ✩
رمان ✩
پارت : ۴➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
روز بعد ساعت ۷:۳۰ صبح 🌅
گفتگو مرینت و تیکی ☟︎︎︎
سلام صبح بخیر تیکی 😊
تیکی : سلام صبح تو هم بخیر🙃 مرینت ، پاشو تا دیر نشده بریم مدرسه 😬
مرینت : وا تیکی امروز تعطیل شده مدارس بخاطر اینکه تعطیلات کریسمس نزدیکه 😜
تیکی : وای مرینت یادم نبود 😇
مرینت : اشکالی نداره تیکی جون بیا آمده بشیم برای اینکه امروز کلی کار داریم 😩
تیکی : آره بیا بریم 😮💨
مامان مرینت : مرینت بیدار شدی 🤨
مرینت : تیکی بدو برو 😨
مرینت : سلام مامان صبح بخیر 🙌
مامان مرینت : سلام دخترم صبح تو هم بخیر بیا صبحانه بخور 🥣
مرینت : باشه مامان میام 👍
بعد یک صبحانه عالی 🤤
( ساعت ۸:۰۰ )
وای خیلی صبحانه خوشمزه ای بود 😋
ای داد بی داد یاد رفت باید برم پیش الیا 😱سریع زنگ بزنم بهش تا دیر نشده 📲
گفتگو الیا و مرینت ☟︎︎︎
مرینت : سلام الیا ببخشید 😰
الیا : سلام مرینت عادت کردم به این کارات 😏
مرینت : ا الیا ( با داد ) 😑
الیا : باشه مرینت تا دیر نشده بیا 🤓
مرینت : چشم الیا کجا هستی تا بیام🥲
الیا : همان جا که دلبر خونه داره 😎
مرینت : الان میایم 🙄
الیا : یادت نره کیف شنا رو برداری 😒
مرینت : اوکی بای 👋
پایان مکالمه مرینت و الیا 📞
از زبان مرینت ☟︎︎︎
وای سریع لباس بپوشم 👗
( بعد چند دقیقه درگیری ) 😶
خب لباسم پوشیدم دیگه برم 😚
وای ساک یادم 🎒
ادامه دارد ...
پارت : ۴➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
روز بعد ساعت ۷:۳۰ صبح 🌅
گفتگو مرینت و تیکی ☟︎︎︎
سلام صبح بخیر تیکی 😊
تیکی : سلام صبح تو هم بخیر🙃 مرینت ، پاشو تا دیر نشده بریم مدرسه 😬
مرینت : وا تیکی امروز تعطیل شده مدارس بخاطر اینکه تعطیلات کریسمس نزدیکه 😜
تیکی : وای مرینت یادم نبود 😇
مرینت : اشکالی نداره تیکی جون بیا آمده بشیم برای اینکه امروز کلی کار داریم 😩
تیکی : آره بیا بریم 😮💨
مامان مرینت : مرینت بیدار شدی 🤨
مرینت : تیکی بدو برو 😨
مرینت : سلام مامان صبح بخیر 🙌
مامان مرینت : سلام دخترم صبح تو هم بخیر بیا صبحانه بخور 🥣
مرینت : باشه مامان میام 👍
بعد یک صبحانه عالی 🤤
( ساعت ۸:۰۰ )
وای خیلی صبحانه خوشمزه ای بود 😋
ای داد بی داد یاد رفت باید برم پیش الیا 😱سریع زنگ بزنم بهش تا دیر نشده 📲
گفتگو الیا و مرینت ☟︎︎︎
مرینت : سلام الیا ببخشید 😰
الیا : سلام مرینت عادت کردم به این کارات 😏
مرینت : ا الیا ( با داد ) 😑
الیا : باشه مرینت تا دیر نشده بیا 🤓
مرینت : چشم الیا کجا هستی تا بیام🥲
الیا : همان جا که دلبر خونه داره 😎
مرینت : الان میایم 🙄
الیا : یادت نره کیف شنا رو برداری 😒
مرینت : اوکی بای 👋
پایان مکالمه مرینت و الیا 📞
از زبان مرینت ☟︎︎︎
وای سریع لباس بپوشم 👗
( بعد چند دقیقه درگیری ) 😶
خب لباسم پوشیدم دیگه برم 😚
وای ساک یادم 🎒
ادامه دارد ...
۵.۲k
۲۱ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.