چندپارتیدرخواستی
#چندپارتی_درخواستی
یه تنبیه مهمان من...
پارت اول
هیچ کس نمیدونه که با خودشون توی اون لحظه چی فکر کردن...
شاید از سر مستی بود...
شایدم از سر گل...
شایدم از سر شیشه...
اون لحظه توی حال خودشون نبودن...همه چیو با هم مصرف کرده بودن...
تنها جمعی که اجازه داشت بدون دوست پسرش بره...مهمونی های دخترونه بود...
یکی نیست بگه اخه کی تو مهمونی دخترونی هروئین مصرف میکنه...اگه دوستپسرش میفهمید معلوم نبود باهاش چی کار میکنه...
فقط به فکر خوشیش بود...همهی اینا به کنار...تصمیم داشتن دوتا دوتا با هم برن حموم...لِیلی مطمئن بود جونگ کوک دیگه از این نمیگذره...ولی باخودش گفت...
+ بابا حالا میخواد از کجا بفهمه...
با دوستش لورا...لباس هاشونو بیرون اوردن و به داخل حمام رفتن...حرکاتشون دست خودشون نبود...
لورا زیادی الکل خورده بود و هروئین مصرف کرده بود و لِیلی هم زیادی مست بود و شیشه کشیده بود..
اون شب...اونا تا تَه خط رفتن و تمام مرز ها رو شکستن!....
از حمام بیرون اومدن و لباس پوشیدن...ساعت نزدیک 1شب بود...لِیلی دید که جونگ کوک به گوشیش زنگ میزنه....جواب داد..
+ الو عشقم...*مست*
_لِیلی..حالت خوبه؟
+ عالیم*مست*
_ اماده شو دارم میام دنبالت..*عصبی*
با صدای عصبی گوشی رو قطع کرد...
لِیلی اماده شد و جونگکوک اومد دنبالش...
ادامه دارد...
نظرت برام مهمه پس کامنت بزار و بگو...
یه تنبیه مهمان من...
پارت اول
هیچ کس نمیدونه که با خودشون توی اون لحظه چی فکر کردن...
شاید از سر مستی بود...
شایدم از سر گل...
شایدم از سر شیشه...
اون لحظه توی حال خودشون نبودن...همه چیو با هم مصرف کرده بودن...
تنها جمعی که اجازه داشت بدون دوست پسرش بره...مهمونی های دخترونه بود...
یکی نیست بگه اخه کی تو مهمونی دخترونی هروئین مصرف میکنه...اگه دوستپسرش میفهمید معلوم نبود باهاش چی کار میکنه...
فقط به فکر خوشیش بود...همهی اینا به کنار...تصمیم داشتن دوتا دوتا با هم برن حموم...لِیلی مطمئن بود جونگ کوک دیگه از این نمیگذره...ولی باخودش گفت...
+ بابا حالا میخواد از کجا بفهمه...
با دوستش لورا...لباس هاشونو بیرون اوردن و به داخل حمام رفتن...حرکاتشون دست خودشون نبود...
لورا زیادی الکل خورده بود و هروئین مصرف کرده بود و لِیلی هم زیادی مست بود و شیشه کشیده بود..
اون شب...اونا تا تَه خط رفتن و تمام مرز ها رو شکستن!....
از حمام بیرون اومدن و لباس پوشیدن...ساعت نزدیک 1شب بود...لِیلی دید که جونگ کوک به گوشیش زنگ میزنه....جواب داد..
+ الو عشقم...*مست*
_لِیلی..حالت خوبه؟
+ عالیم*مست*
_ اماده شو دارم میام دنبالت..*عصبی*
با صدای عصبی گوشی رو قطع کرد...
لِیلی اماده شد و جونگکوک اومد دنبالش...
ادامه دارد...
نظرت برام مهمه پس کامنت بزار و بگو...
- ۵.۳k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط