پارت هفتم
پارت هفتم
♡«(عشق سیاه») ♡
از خجالت قرمز شدم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: هر روز منو با همین کارات بیدار کن. باشه!؟
آیو: اِ....... پاش و بریم صبانه بخوریم
(از زبان آیو): داشت از کوک خوشم میومد با اینکه اون بعضی موقه ها منو تنبیه می کرد یا به هم دستور می داد ولی من داشتم بهش علاقه پیدا می کردم
وقتی صبانه تموم شد جونگ کوک گفت امروز زود میام تا بریم بیرون
خیلی خوشحال شدم چون چند وقتی بود که بیرون نرفته بودم
شب شد کوک اومد و رفتیم پارک
ولی پارک خیلی... شلوغ بود!
من یه لحظه کوک رو گم کردم
داشتم می رفتم که به یه جای خلوت رسیدم... نمی دونستم کجام!!
یکی از پشت منو گرفت...
می خواستم داد بزنم که دهنم و گرفت
نمی تونستم داد بزنم که گفت آروم باش منم!!!
صداش برام آشنا بود
آیو: تویی تهیونگ؟؟
تهیونگ: آره دیگه خنگول
شوکه شدم... محکم بغلش کردم و گریه می کردم......
آیو: تهیونگ تو باید از اینجا بری اگه جونگ کوک دوباره ببینتت زندت نمی زاره!
ولی تهیونگ هیچی نگفت و محکم تر بغلم کرد
تقدیم نگاهتون 💜🌹😘
لطفا نظرتون تا اینجا رو بگید تو کامنتا🙏
♡«(عشق سیاه») ♡
از خجالت قرمز شدم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: هر روز منو با همین کارات بیدار کن. باشه!؟
آیو: اِ....... پاش و بریم صبانه بخوریم
(از زبان آیو): داشت از کوک خوشم میومد با اینکه اون بعضی موقه ها منو تنبیه می کرد یا به هم دستور می داد ولی من داشتم بهش علاقه پیدا می کردم
وقتی صبانه تموم شد جونگ کوک گفت امروز زود میام تا بریم بیرون
خیلی خوشحال شدم چون چند وقتی بود که بیرون نرفته بودم
شب شد کوک اومد و رفتیم پارک
ولی پارک خیلی... شلوغ بود!
من یه لحظه کوک رو گم کردم
داشتم می رفتم که به یه جای خلوت رسیدم... نمی دونستم کجام!!
یکی از پشت منو گرفت...
می خواستم داد بزنم که دهنم و گرفت
نمی تونستم داد بزنم که گفت آروم باش منم!!!
صداش برام آشنا بود
آیو: تویی تهیونگ؟؟
تهیونگ: آره دیگه خنگول
شوکه شدم... محکم بغلش کردم و گریه می کردم......
آیو: تهیونگ تو باید از اینجا بری اگه جونگ کوک دوباره ببینتت زندت نمی زاره!
ولی تهیونگ هیچی نگفت و محکم تر بغلم کرد
تقدیم نگاهتون 💜🌹😘
لطفا نظرتون تا اینجا رو بگید تو کامنتا🙏
۲۴.۵k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.