•••••♣ گاهی اوقات حالِ دل آنقدر وخیم میشود که درمان فایده
•••••♣ گاهی اوقات حالِ دل آنقدر وخیم میشود که درمان فایده ندارد ، باید درد را بیشتر کرد ! نمونه اش را میخواهی ؟ مثلا همین امروز ؛ آنقدر این دلِ لعنتی ام گرفته بود که با یک دست لباس ِنازک رفتم به جنگِ سرما ... اصلا دلم میخواست سوزِ سرد بزند به صورتم و تا عمقِ استخوانم نفوذ کند ! دلم میخواست عذاب بکشم ... یا از آن پک های عمیقی که به سیگارهایم میزدم تا پدرِ این ریه ها را در بیاورم بگویم . یا حتی از آخرِ شب ... وقتی زل زدم به عکسی که در آن یک جورِ عجیب غریبی داشتی نگاهم میکردی ، انگار من معشوقه بودم و تو عاشق ... ! اینکه این روزها حالم چطور است ، بماند ... اما من این را میدانم که دردهای خیلی بزرگ ، دَوا ندارند ... باید روی زخم را باز کرد و تا میتوان رویش نمک ریخت ، میدانی ؟ باید یک بار جانت به لبت برسد ! بعد از آن امّا کَم کَمک زخمت جوش میخورد♣ •••••
۵۹۶
۱۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.