پارت ²⁶
لباسم خیلی بهم میومد.
{لباسش سبز تیره بود و الماس روش کار شده بود.}
آماده شدم و آرایشم رو کردم که میخواستم گردنبندم رو عوض کنم ولی...
کفشهای مشکی پاشنه بلندم رو پوشیدم و رفتم پیش خاله.
+خوب شدم؟
*مثل ماه شدی.
+مرسی ! آماده شدی تا بریم؟
*آره برو داخل ماشین بشین تا من میام.
+باشه.
کیفمو برداشتم و رفتم و داخل ماشین نشستم.
وقتی خاله اومد حرکت کردیم به سمت تالار.
همونجا که نشسته بودم و عروس و داماد میخواستن حلقه هاشون رو بر دستشون کنن که...
+الو سلام میلاندا چه عجب یادی از ما کردی؟
-سلام اریکا چه خبر ببخشید آیت سه سال کم ازت خبر گرفتم.
+نه عزیزم اشکال نداره.
همینجوری که از سالن خارج شدم و داشتم با میلاندا حرف میزدم که دیدم یه ماشین مثل ماشین آرن اونجا پارک کرد. فک کنم BMW بود.
+امم میلاندا من بعدا بهت زنگ میزنم. خداحافظ.
-باشه.
دیدم یک نفر از ماشین پیاده شد.
آرن بود.
اون اینجا چیکار میکنه؟
چرا چشماش خیسه؟
اومد نزدیکم...!
تا خواستم برم داخل سالن از پشت بغلم کرد.
+آ..آقای ..محترم لطفا به من دست نزنین!
-از کی من شدم آقای محترم؟
روم رو کردم طرفش و...
+از همون موقعی که دعوامون شد،از همون موقعی که اعتمادم ازت کم شد، از همون موقعی که احساسم بهت کم شد، از همون موقعی که...
تا خواستم کلمه بعدیم رو بگم انگشتشو گذاشت روی لبم.
-اگه احساست از من کم بشه ولی من هنوزم دوست دارم و حاضرم کل شهر رو برات آتیش بزنم.
+دیگه اون حرفات روی من اثر نداره.
-اگه حرفام روت اثر نداره پس چرا توی این ۲۸ سال زندگیت اینقدر دنبالت بودم؟
پس چرا توی پنج سالگیت عاشقت بودم؟
پس چرا موقعی که از اون محله رفتم اینقدر گریه کردی؟
پس چرا عاشقت شدم ؟
چرا دزدیمت؟
+آ..آر.. آرن ..ت..تو وا..واقعا ...
-آره من همونم! همون کارن که اسممو تغیر دادم.
همون عشق بچگیت.
+امکان نداره! ت..تو خیلی تغییر کردی.اصلا شباهت به کارن نمیدی.
-عزیزم خودت هم تغیر کردی! میدونی برای پیدا کردنت چقدر سختی کشیدم؟
-میدونم اشتباه کردم که سرت داد زدم و واقعا معذرت میخوام ولی خودت بهتر میدونی که مال منی و اگه چیزی مال من باشه نمیزارم ازم بگیرنش!
بعد از اون جوری من رو بغلم کرد که له شدم.
-آه ، چقدر دلم برای این بدن تنگ شده بود.
+آرن ...و..ولم کن.
-داری لذت بردنم رو خراب میکنی!
بعد از اون ولم کرد و ازم معذرت خواهی کرد منم نمیتونستم به اون چشمای مشکیش نه بگم!
+من میرم الان میام.
رفتم داخل سالن و به خاله تبریک گفتم و ..
+خاله من شوهرم اومده دنبالم باید برم.
*شوهرت!!!!!!!
+آره.
بعد به فلیکس و زنش هم تبریک گفتم و اومدم بیرون.+بریم.
-اوم!
تا خواستم برم سمت ماشین آرن بغلم کرد و کفشام گرفت به دست.
〔یعنی کفشاش چون پاشنه دار بودن بر یکی دستش بود و با اون یکی هم اریکارو بغل کرده بود〕
سوار ماشین شدیم و رسیدیم به عمارت.
آح چقدر دلم برای این عمارت تنگ شده بود.
رفتم داخل اتاقم و وسایلی که همراهم بودن رو چیدم و آرایشم رو پاک کردم ولباسم رو در آوردم.
با نیم تنه و شلوارک افتادم رو تخت و کم کم خوابم برد.
نصف شب بود که از خواب بیدار شدم دیدم آرن با شلوارک کنارم خوابیده و دستشو دور کمرم پیچونده.
دستمو داخل موهاش کشیدم که بیدار شد.
+ای وای ببخشید بیدارت کردم.
-نه اشکال نداره.
+یه سوال ازت بپرسم؟
مایل به پارت بعدی؟🦋
{لباسش سبز تیره بود و الماس روش کار شده بود.}
آماده شدم و آرایشم رو کردم که میخواستم گردنبندم رو عوض کنم ولی...
کفشهای مشکی پاشنه بلندم رو پوشیدم و رفتم پیش خاله.
+خوب شدم؟
*مثل ماه شدی.
+مرسی ! آماده شدی تا بریم؟
*آره برو داخل ماشین بشین تا من میام.
+باشه.
کیفمو برداشتم و رفتم و داخل ماشین نشستم.
وقتی خاله اومد حرکت کردیم به سمت تالار.
همونجا که نشسته بودم و عروس و داماد میخواستن حلقه هاشون رو بر دستشون کنن که...
+الو سلام میلاندا چه عجب یادی از ما کردی؟
-سلام اریکا چه خبر ببخشید آیت سه سال کم ازت خبر گرفتم.
+نه عزیزم اشکال نداره.
همینجوری که از سالن خارج شدم و داشتم با میلاندا حرف میزدم که دیدم یه ماشین مثل ماشین آرن اونجا پارک کرد. فک کنم BMW بود.
+امم میلاندا من بعدا بهت زنگ میزنم. خداحافظ.
-باشه.
دیدم یک نفر از ماشین پیاده شد.
آرن بود.
اون اینجا چیکار میکنه؟
چرا چشماش خیسه؟
اومد نزدیکم...!
تا خواستم برم داخل سالن از پشت بغلم کرد.
+آ..آقای ..محترم لطفا به من دست نزنین!
-از کی من شدم آقای محترم؟
روم رو کردم طرفش و...
+از همون موقعی که دعوامون شد،از همون موقعی که اعتمادم ازت کم شد، از همون موقعی که احساسم بهت کم شد، از همون موقعی که...
تا خواستم کلمه بعدیم رو بگم انگشتشو گذاشت روی لبم.
-اگه احساست از من کم بشه ولی من هنوزم دوست دارم و حاضرم کل شهر رو برات آتیش بزنم.
+دیگه اون حرفات روی من اثر نداره.
-اگه حرفام روت اثر نداره پس چرا توی این ۲۸ سال زندگیت اینقدر دنبالت بودم؟
پس چرا توی پنج سالگیت عاشقت بودم؟
پس چرا موقعی که از اون محله رفتم اینقدر گریه کردی؟
پس چرا عاشقت شدم ؟
چرا دزدیمت؟
+آ..آر.. آرن ..ت..تو وا..واقعا ...
-آره من همونم! همون کارن که اسممو تغیر دادم.
همون عشق بچگیت.
+امکان نداره! ت..تو خیلی تغییر کردی.اصلا شباهت به کارن نمیدی.
-عزیزم خودت هم تغیر کردی! میدونی برای پیدا کردنت چقدر سختی کشیدم؟
-میدونم اشتباه کردم که سرت داد زدم و واقعا معذرت میخوام ولی خودت بهتر میدونی که مال منی و اگه چیزی مال من باشه نمیزارم ازم بگیرنش!
بعد از اون جوری من رو بغلم کرد که له شدم.
-آه ، چقدر دلم برای این بدن تنگ شده بود.
+آرن ...و..ولم کن.
-داری لذت بردنم رو خراب میکنی!
بعد از اون ولم کرد و ازم معذرت خواهی کرد منم نمیتونستم به اون چشمای مشکیش نه بگم!
+من میرم الان میام.
رفتم داخل سالن و به خاله تبریک گفتم و ..
+خاله من شوهرم اومده دنبالم باید برم.
*شوهرت!!!!!!!
+آره.
بعد به فلیکس و زنش هم تبریک گفتم و اومدم بیرون.+بریم.
-اوم!
تا خواستم برم سمت ماشین آرن بغلم کرد و کفشام گرفت به دست.
〔یعنی کفشاش چون پاشنه دار بودن بر یکی دستش بود و با اون یکی هم اریکارو بغل کرده بود〕
سوار ماشین شدیم و رسیدیم به عمارت.
آح چقدر دلم برای این عمارت تنگ شده بود.
رفتم داخل اتاقم و وسایلی که همراهم بودن رو چیدم و آرایشم رو پاک کردم ولباسم رو در آوردم.
با نیم تنه و شلوارک افتادم رو تخت و کم کم خوابم برد.
نصف شب بود که از خواب بیدار شدم دیدم آرن با شلوارک کنارم خوابیده و دستشو دور کمرم پیچونده.
دستمو داخل موهاش کشیدم که بیدار شد.
+ای وای ببخشید بیدارت کردم.
-نه اشکال نداره.
+یه سوال ازت بپرسم؟
مایل به پارت بعدی؟🦋
- ۱۶۸
- ۱۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط