پارت۱۴
#شیطان_درون_من
#پارت_چهارده
بعد داشت میرفت که براش زیر پایی گرفتم افتاد زمین بعد شروع کردم به بلند خندید که یهو بلندم کرد و گذاشت رو کولش میدوید و رفت تو حال بعد منم داد زدم
+یا بسه(با خنده)
_هه فک کردی
بعد انداختم رو کاناپه و روم خیمه زد و لبشو گذاشت رو لبم که منم همراهی کردم بعد داشت لباسم و در می آورد که گفتم
+هوی بهت رو میدم پرو نشو هاااا
_ای ژان
بعد دوباره لبشو گذاشت رو لبم مک میزد فقط که دیگه خسته شدم و هولش دادم که نرفت عقب که از لب پایینم گاز که مجور شدم همراهی کنم
بعد از چند دقیقه دیگه رفت کنار بعد یه لبخند که گفتم
+هوی پاشو له شدم
بعد داشت رگباری رو لپم بوس میزد هی بوس میکرد بعد رفت از گردنم یه کیس مارک زد و گفت اینم برای اینکه همه بفهمن برای من
+چییی
سریع هولش دادم و بلند شدم رفتم سمت آیینه وقتی گردنمو چشمام خون گرفت و مگس کش برداشتم افتادم دنبالش اونم فرار میکرد بعد داشتم میرفتم که پای تیر خوردم خورد به میز و دادم به هوا رفت و گفتم
+ای پام(با داد)
سریع اومد سمتمو گفت
_خوبی چاگیا؟؟
که دیدم از پام داره خون میاد بودن اهمیت بهش پاشدم رفتم از پله ها بزور بالا که دیدم رو هوا معلق شدم
بله آقا براید بغلم کرد و برد به سمت اتاق و گفت
_معلوم هست بت خودت چیکار میکنی
+به تو چه . ولم کنننن
بدون توجه به حرفم بردم به اتاق و پام که خون میومد رو پانسمان کرد
بعدش به حالت قهر پاشدم و کشون کشون رفتم به سمت حال که سریع از پشت بغلم کرد و...
از طرف تهیونگ : یاع یاع یاع خماری بکشید...😌😝😂
#پارت_چهارده
بعد داشت میرفت که براش زیر پایی گرفتم افتاد زمین بعد شروع کردم به بلند خندید که یهو بلندم کرد و گذاشت رو کولش میدوید و رفت تو حال بعد منم داد زدم
+یا بسه(با خنده)
_هه فک کردی
بعد انداختم رو کاناپه و روم خیمه زد و لبشو گذاشت رو لبم که منم همراهی کردم بعد داشت لباسم و در می آورد که گفتم
+هوی بهت رو میدم پرو نشو هاااا
_ای ژان
بعد دوباره لبشو گذاشت رو لبم مک میزد فقط که دیگه خسته شدم و هولش دادم که نرفت عقب که از لب پایینم گاز که مجور شدم همراهی کنم
بعد از چند دقیقه دیگه رفت کنار بعد یه لبخند که گفتم
+هوی پاشو له شدم
بعد داشت رگباری رو لپم بوس میزد هی بوس میکرد بعد رفت از گردنم یه کیس مارک زد و گفت اینم برای اینکه همه بفهمن برای من
+چییی
سریع هولش دادم و بلند شدم رفتم سمت آیینه وقتی گردنمو چشمام خون گرفت و مگس کش برداشتم افتادم دنبالش اونم فرار میکرد بعد داشتم میرفتم که پای تیر خوردم خورد به میز و دادم به هوا رفت و گفتم
+ای پام(با داد)
سریع اومد سمتمو گفت
_خوبی چاگیا؟؟
که دیدم از پام داره خون میاد بودن اهمیت بهش پاشدم رفتم از پله ها بزور بالا که دیدم رو هوا معلق شدم
بله آقا براید بغلم کرد و برد به سمت اتاق و گفت
_معلوم هست بت خودت چیکار میکنی
+به تو چه . ولم کنننن
بدون توجه به حرفم بردم به اتاق و پام که خون میومد رو پانسمان کرد
بعدش به حالت قهر پاشدم و کشون کشون رفتم به سمت حال که سریع از پشت بغلم کرد و...
از طرف تهیونگ : یاع یاع یاع خماری بکشید...😌😝😂
۱.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.