رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part35

همه به غیر از جین که تو اتاقش بود رو کاناپه نشسته بودیم و هرکی مشغول یکاری بود

جین اومد بیرون و تا منو دید گفت:

عهه این سوک خانم معروف تویی

این سوک: این سوک منم ولی ، معروف؟

جین: جیمین بهمون گفت چون میخواستی معروف بشی اومدی کره و گولت زدن و...

نفسمو صدادار دادم بیرون و گفتم: درسته ، انقد ساده ام که به این زودی گول خوردم

نامجون گفت:
به پلیس هم خبر دادی؟

این سوک: نه هنوز

نامجون: احتمال اینکه پیداش کنن کمه ولی حداقل تلاشتو واسه پیدا کردن وسیلات کردی...

جیمین:اره درسته

این سوک: میشه لطفا تلفنتو بدی میخوام دوباره به دوستم زنگ بزنم


جیمین گوشیشو داد بهم منم دوباره با رستا تماس گرفتم ولی هنوزم خاموشه


با صدایی که بغض توش معلوم بود گفتم:
حالا باید چیکار کنم رستا جواب نمیده🥺

جیمین گفت:
نگران نباش بالاخره یه راهی پیدا میشه که یا تو بهشون خبر بدی یا اونا ازت خبر بگیرن...
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part36حدود نیم ساعتی گذشته همشون سرشون تو گوشیه غ...

رویای بزرگ#part37این سوک: ها نه! ینی اره، چیزه...🤦🏻‍♀️تهیونگ...

رویای بزرگ#part34جونگوک همین جوری میومد طرفشون و شروع کرد به...

رویای بزرگ#part33حوصلم سر رفته بود بلند شدم تا سرمو با یه چی...

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط