دروغگوی مافیایی من:
دروغگوی مافیایی من:
ات ویو: امروز قرار بود کوک بیاد دنبالم ببرتم عمارت خودش (تا فقطی که باهم ازدواح میکنند) رفتم یک دوش 15مینی کردم اومدم بیرون رفتم وسایلم رو جمع کردم لباس پوشیدم که زنگ خورد کوک بود ولی کرم درونم فعال شد 😈😈 نرفتم بیرون از اتاقم که بترسونمش مامان بابام به کوک میگفتند ارباب جئون خندم گرفته بود
مامان ت: مطمئنی ارباب جئون
کوک: هیششش ساکت وقتی ات اینجاست منو ارباب صدا نزن
پدرت: چشم ارب یعنی چش نه نه باشه کوک (وقتی چشم و ارباب رو
داشت میگفت کوک بهش چشم غره رفت)
ات: پخخخخخ
همه: وایییی اتتتتتت
ات: وای غلط کردم ببخشید کوک بریم
کوک: بریم
ات: خدافظ
مامان ت: مراقب باش ات
ات: باشه(یه کم با صدای بلند)
۱٠ مین بعد: رسیدیم عمارت کوک
ات ویو: عاشق عمارتش بودم رفتم لباس هامو گذاشتم توی کمد رفتم یک لباس خونه ای کیوت بر داشتم (همه لباس هارو میزارم)
بای تاپارت بعد
ات ویو: امروز قرار بود کوک بیاد دنبالم ببرتم عمارت خودش (تا فقطی که باهم ازدواح میکنند) رفتم یک دوش 15مینی کردم اومدم بیرون رفتم وسایلم رو جمع کردم لباس پوشیدم که زنگ خورد کوک بود ولی کرم درونم فعال شد 😈😈 نرفتم بیرون از اتاقم که بترسونمش مامان بابام به کوک میگفتند ارباب جئون خندم گرفته بود
مامان ت: مطمئنی ارباب جئون
کوک: هیششش ساکت وقتی ات اینجاست منو ارباب صدا نزن
پدرت: چشم ارب یعنی چش نه نه باشه کوک (وقتی چشم و ارباب رو
داشت میگفت کوک بهش چشم غره رفت)
ات: پخخخخخ
همه: وایییی اتتتتتت
ات: وای غلط کردم ببخشید کوک بریم
کوک: بریم
ات: خدافظ
مامان ت: مراقب باش ات
ات: باشه(یه کم با صدای بلند)
۱٠ مین بعد: رسیدیم عمارت کوک
ات ویو: عاشق عمارتش بودم رفتم لباس هامو گذاشتم توی کمد رفتم یک لباس خونه ای کیوت بر داشتم (همه لباس هارو میزارم)
بای تاپارت بعد
۲۹.۲k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.