رضا نیکوکار شعری درباره جانبازان شیمیایی سروده است.
رضا نیکوکار شعری درباره جانبازان شیمیایی سروده است.
این شعر به شرح زیر است:
در و دیوار خانه میدیدند آتشی را که شعله ور میشد
آتشی را که آه در پی آه زاده سینه پدر میشد
زیر کپسولهای اکسیژن سرفه میکرد زندگی در تو
روزها همچنان ورق میخورد باز زخم تو تازهتر میشد
روی یک تخت چوبی بدحال، چشمهایی که گودتر میرفت
اشکهایی که حلقه میبستند، قرصهایی که بیاثر میشد
و تو با افتخار میگفتی: «عشق تنها امید انسان است ...»
همه روزها و شبهایت در همین واژه مختصر میشد
صبح یک روز سرد پاییزی آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد ... پدر آماده سفر میشد
#جانباز_شیمایی
این شعر به شرح زیر است:
در و دیوار خانه میدیدند آتشی را که شعله ور میشد
آتشی را که آه در پی آه زاده سینه پدر میشد
زیر کپسولهای اکسیژن سرفه میکرد زندگی در تو
روزها همچنان ورق میخورد باز زخم تو تازهتر میشد
روی یک تخت چوبی بدحال، چشمهایی که گودتر میرفت
اشکهایی که حلقه میبستند، قرصهایی که بیاثر میشد
و تو با افتخار میگفتی: «عشق تنها امید انسان است ...»
همه روزها و شبهایت در همین واژه مختصر میشد
صبح یک روز سرد پاییزی آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد ... پدر آماده سفر میشد
#جانباز_شیمایی
۱۴۶
۱۰ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.