در اغوش شیطان
#در_اغوش_شیطان
پارت 6
سیانا
داشتم میرقصیدم که چندتا پسر رو دیدم که روی یه میز نشستن و با یکی از کله گنده های این بار داشتن حرف میزدن
خسته شده بودم از بین جمعیت اومدم بیرون و به سمت میزی که روش نشسته بودیم رفتم و لیلین رو ندیدم
اه معلوم هست کجا رفته؟ کیفمو برداشتم و رفتم دنبال لیلین
نکنه... خدای من نکنه یکی به زور بردتش یکی از اتاق های طبقه بالا؟
رفتم بدو بدو سمت اتاقای طبقه دوم بار رفتم در یکی از اتاق هارو باز کردم توی این اتاق نیست بلند داد زدم لیلین ولی اونجا هیچکی نبود رفتم سراغ یه اتاق دیگه تا خواستم در اتاق رو باز کنم صدای شلیک گلوله از طبقه پایین اومد
اینقدر ترسیده بودم که نمیدونستم چیکار کنم
خدای من لیلین کجاس؟ به زور چند قدم برداشتم و رفتم توی اون اتاق و درشو قفل کردم رفتم سمت کمد اتاق و توی کمد نشستم اینقدر ترسیده بودم صدای قلبم رو میشنیدم که داشت دیوانه بار میتپید
یادم افتاد گوشیم توی کیفمه با استرس و ترس شدید گوشی مو برداشتم و رمزشو زدم دیدم یه پیام از لیلین دارم پس اون از بار رفته بیرون اوه مسیح واقعا ازت ممنونم که حواست به دوستم بود
صدای جیغ و فریاد از طبقه پایین میومد خیلی ترسیده بودم به لیلین پیام دادم من جام امنه و تو سریع فرار کن و پلیس رو خبر کن
خودم میترسیدم به پلیس زنگ بزنم میترسیدم صدای حرف زدنم رو با پلیس کسی بشنوه
لیلین
از بار رفته بودم بیرون که صدای شلیک گلوله اومد
دست و پاهام خشک شده بودن حتی نمیتونستم یک قدم بردارم خیلی ترسیده بودم اشکام داشت میریخت منی که اینقدر خودمو قوی نشون میدادم و میگفتم هیچوقت گریه نمیکنم الان اشکام داشت یکی پس از دیگری میریخت
وای سیانا
بلند جیغ زدم سیانا
صدای پیامک گوشیم بلند شد به کیفم چنگ زدم و سریع گوشیم رو برداشتم اوه خدای من جای سیانا امنه این خوبه باید پلیس رو خبر کنم داشتم سریع رفتم تا شماره رو بگیرم
_ اون گوشی کوفتی تو بنداز وگرنه ب..گ..ا میری
وای خد خد خدای من یه یه اس اسلحه روی سرمه از شدت ترس گوشی از دستم افتاد صدای وحشتناک بمش رو از پشت سرم میشنیدم اینقدر ترسیده بودم که لکنت گرفته بودم
لعنتی یعنی امشب قراره بمیرم؟
( شرایط پارت بعد.. مثلا 1۶0 تایی بشیم )
پارت 6
سیانا
داشتم میرقصیدم که چندتا پسر رو دیدم که روی یه میز نشستن و با یکی از کله گنده های این بار داشتن حرف میزدن
خسته شده بودم از بین جمعیت اومدم بیرون و به سمت میزی که روش نشسته بودیم رفتم و لیلین رو ندیدم
اه معلوم هست کجا رفته؟ کیفمو برداشتم و رفتم دنبال لیلین
نکنه... خدای من نکنه یکی به زور بردتش یکی از اتاق های طبقه بالا؟
رفتم بدو بدو سمت اتاقای طبقه دوم بار رفتم در یکی از اتاق هارو باز کردم توی این اتاق نیست بلند داد زدم لیلین ولی اونجا هیچکی نبود رفتم سراغ یه اتاق دیگه تا خواستم در اتاق رو باز کنم صدای شلیک گلوله از طبقه پایین اومد
اینقدر ترسیده بودم که نمیدونستم چیکار کنم
خدای من لیلین کجاس؟ به زور چند قدم برداشتم و رفتم توی اون اتاق و درشو قفل کردم رفتم سمت کمد اتاق و توی کمد نشستم اینقدر ترسیده بودم صدای قلبم رو میشنیدم که داشت دیوانه بار میتپید
یادم افتاد گوشیم توی کیفمه با استرس و ترس شدید گوشی مو برداشتم و رمزشو زدم دیدم یه پیام از لیلین دارم پس اون از بار رفته بیرون اوه مسیح واقعا ازت ممنونم که حواست به دوستم بود
صدای جیغ و فریاد از طبقه پایین میومد خیلی ترسیده بودم به لیلین پیام دادم من جام امنه و تو سریع فرار کن و پلیس رو خبر کن
خودم میترسیدم به پلیس زنگ بزنم میترسیدم صدای حرف زدنم رو با پلیس کسی بشنوه
لیلین
از بار رفته بودم بیرون که صدای شلیک گلوله اومد
دست و پاهام خشک شده بودن حتی نمیتونستم یک قدم بردارم خیلی ترسیده بودم اشکام داشت میریخت منی که اینقدر خودمو قوی نشون میدادم و میگفتم هیچوقت گریه نمیکنم الان اشکام داشت یکی پس از دیگری میریخت
وای سیانا
بلند جیغ زدم سیانا
صدای پیامک گوشیم بلند شد به کیفم چنگ زدم و سریع گوشیم رو برداشتم اوه خدای من جای سیانا امنه این خوبه باید پلیس رو خبر کنم داشتم سریع رفتم تا شماره رو بگیرم
_ اون گوشی کوفتی تو بنداز وگرنه ب..گ..ا میری
وای خد خد خدای من یه یه اس اسلحه روی سرمه از شدت ترس گوشی از دستم افتاد صدای وحشتناک بمش رو از پشت سرم میشنیدم اینقدر ترسیده بودم که لکنت گرفته بودم
لعنتی یعنی امشب قراره بمیرم؟
( شرایط پارت بعد.. مثلا 1۶0 تایی بشیم )
۴.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.