madnessinaninstant

#madness_in_an_instant
#part7
به قلم: Law Winslet

دازای: اوداسکوووو تو این چند دقیقه دلم واست تنگ شده بود.
نیکولای: ببخشید اوداسکو-سان
چویا یقه دازای رو ول کرد و پشت میز گرد نشست و آروم گفت: ببخشید یهو از کنترل خارج شدم.
دازای: از کنترل تو کلا مشکل کنترل خشم داری کوتوله.
چویا: نه تو جدی دوست داری بمیری مومیایی
اودا: بس کنید، امدم راجب موضوعی صحبت کنم.

سکوت همه جارو فرا گرفت هیچکس پچ پچ نمی کرد، یا حواس خودشو پرت نمی کرد.

-
سکوت کرده بود، عجیب بود واسش اون همه قوانین رو انجام می‌داد.
اما یکی از قانون ها رو زیر پا گذاشته بود، یعنی عاشق شدن رابطه اشکالی نداشت اما احساسات ممنوع بود.
دیر فهمیده بود که دلباخته اون چشم دریایی شده.
خیلی دیر انگار همین دیروز بود که اونو داشت اما جفتش رو ازش گرفتن و به حباب شماره 07 منتقل کردن تا جفت یکی دیگه بشه.

سیگما: بیا تو برامون قهوه آوردن....ام الکس؟ خوبی؟
الکس نگاه سرد و غمگینشو به سیگما دوخت جفت جدید و مظلوم همچنین احمقش.
الکس: خوب اره خیلی خوبم عالیمم

سیگما سعی کرد خونسردی خودشو حفظ کنه، از وقتی منتقل شده بود که کلا دو روز بود، و از همون اول جفت جدیدش ازش متنفر بود.
البته کاریش هم نمی تونست بکنه.
سیگما: ببین تقصیر من نیست پس لطفا تمومش کن منم جفتمو از دست دادم.
الکس: مال تو مرد، ولی مال من زندست نفس می کشه اما الان دیگه مال من نیست ما باهم فرق داریم.
سیگما خنده استرسی کرد، حق داشت که اینجوری بگوید و نگران باشد همه شیطان مرگ حباب 07 رو میشناسن کسی که قاتل جفت هایش است و به آن ها اهمیتی نمی دهد.
یعنی دازای اوسامو...

این داستان ادامه دارد...
#سوکوکو
دیدگاه ها (۲۴)

#madness_in_an_instant #part6 به قلم: Law Winslet سرش رو پای...

#madness_in_an_instant #part5 به قلم: Law Winslet 《قربان...》...

#سناریو⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑دازای: چند روزی از شروع مدارس می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط