اسمان هم انگار زِ غمِ دوریِ معشوقه ی خود، دلگیر است....با نگاهِ ابری به زمین می گویدکه دلش پیشِ دلِ مهتابش ،درگیر است...ولی هجران شده هم خانه ی اوگاه گاهی فوران می شود این بغضِ گلوو به آغوشِ زمین می بارد...