• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part32
#paniz
با کاراش کپ کرده بودم خدایا استغفرلله نکنه من وقتی با این دعوا کردم بلایی سرش اوردم باشمم
وااای خاک تو مخت پانیذ با پسر مردم چیکاری کردی الان چیکار کنم من
جواب نیکا رو چی بدم من
تا اخر گردش مون کلا من پروانه دورم میچرخید نمیزاشت کاری کنم
برام خوراکی میخرید عکسای دوتایی میگرفت هعیم میگف برام میفرستم رز خوشگلم این دیگه از کجا دراومد
نشستیم تو ماشین که
رضا:رز من چیزی نمیخای خوشگلم
پانیذ:نه مرسی
رضا:عاا قربون معذب شدنت بشمم من
طاقتم دیگه طاق شده بود دیگه
پانیذ:ماشینوو نگه داره
نگه داشت نگام کرد
رضا:چیشده عشقیمم
سرم نزدیکش کردمم و چشام ریز کردم
پانیذ:تو یع چیزیت هس منم نمیدونم اون چیز چیه هوم چی شده
یکم چشاش لرزید ولی به روی خودش نیاورد که متوجه نشدم
سرش اورد جلو
رضا:وقتی جدی میشی بانمک میشی شیطون بلاا
بوسه ای رو لبام زد چشام اندازه توپ تنیس شد نه واقعا یه چیزی شده
جیغی کشیدم و تکیع دادم به صندلی که قهقهه ای زد
تا اون موقع ای که برسیم ویلا باهاش حرف نزدم باید با نیکا اول حرف میزدم
به یاد دستبد چشم رو همه چی بستم
باید اول هدیه اش رو میداد تا جبرانی واسع کار صبح ام بشه بعد
پس همین که رسیدیم خونه باید اول کادوش رو بدم
بعد 20مین رسیدیدیم ماشین رو پارک کرد قبل از اینکه پیاده بشم
پانیذ :اول بیا اتاقم
باشه ای گف که بزور شنیدم رفتم خونه وارد اتاقم شدم کاپشن و هودیم رو دراوردم که با تاب تا نافم دیده میشد
نفسی گرفتم کادو رو پشت دستم قایم کردم که بعد چند ثانیه اومد باز حالت چهرش مث صبح شد
که چیزی نگفتم اومد جلو و عاجزانه لب زد
رضا:میدونم میخای چی بگی ولی....
حرفشو قطع کردم و کادوش اوردم جلو رضا که همچین کاریو از بعید بود ماتش برده بود
و به حرکاتم نگاه میکرد
در جعبه ی کوچیک رو باز کردم و گردنبند رو برداشتم و جلوش گرفتم
پانیذ:قشنگه بر تو گرفتمش
رضا:بر من
همونطور که نشوندمش رو صندلی میز ارایش لب زدم
پانیذ:همینطور واسه کار صبح ام یه جبران شد
گردنبند رو انداختم رو گردنش خیلی بهش میومد لبخندی زدم که سرش رو انداخت پایین
برگشت سمتم و مث چشای بچه تخسا نگام میکرد
پانیذ:ازش خوشت نیومده نه
رضا:نه ولی من یه کار بدی کردم و از تو میترسم با کارات
خنده ای کردم
پانیذ:وااا مگه من ترسناکمم بعدشم چه کاری از من درمیاد
رضا:ببخشید ولی من یه کاری با وسایلت اونم ناخواسته بود
قلبم داشت میومد تو دهنم چیکار کرده بود مگه و منم خیلی روش حساس بودم
رضا:لوازم ارایشت رو خراب کردم ببخشید
چی لوازمم یا خدااا یا ابلفضل
نه وسایلم
پانیذ:نگو
رضا:معذرت میخامم
انگار الان منفجر میشدم
پانیذ:رضا پاشو برو بیرون تا کتک نخوردی
رضا:ببحشیددد
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
#part32
#paniz
با کاراش کپ کرده بودم خدایا استغفرلله نکنه من وقتی با این دعوا کردم بلایی سرش اوردم باشمم
وااای خاک تو مخت پانیذ با پسر مردم چیکاری کردی الان چیکار کنم من
جواب نیکا رو چی بدم من
تا اخر گردش مون کلا من پروانه دورم میچرخید نمیزاشت کاری کنم
برام خوراکی میخرید عکسای دوتایی میگرفت هعیم میگف برام میفرستم رز خوشگلم این دیگه از کجا دراومد
نشستیم تو ماشین که
رضا:رز من چیزی نمیخای خوشگلم
پانیذ:نه مرسی
رضا:عاا قربون معذب شدنت بشمم من
طاقتم دیگه طاق شده بود دیگه
پانیذ:ماشینوو نگه داره
نگه داشت نگام کرد
رضا:چیشده عشقیمم
سرم نزدیکش کردمم و چشام ریز کردم
پانیذ:تو یع چیزیت هس منم نمیدونم اون چیز چیه هوم چی شده
یکم چشاش لرزید ولی به روی خودش نیاورد که متوجه نشدم
سرش اورد جلو
رضا:وقتی جدی میشی بانمک میشی شیطون بلاا
بوسه ای رو لبام زد چشام اندازه توپ تنیس شد نه واقعا یه چیزی شده
جیغی کشیدم و تکیع دادم به صندلی که قهقهه ای زد
تا اون موقع ای که برسیم ویلا باهاش حرف نزدم باید با نیکا اول حرف میزدم
به یاد دستبد چشم رو همه چی بستم
باید اول هدیه اش رو میداد تا جبرانی واسع کار صبح ام بشه بعد
پس همین که رسیدیم خونه باید اول کادوش رو بدم
بعد 20مین رسیدیدیم ماشین رو پارک کرد قبل از اینکه پیاده بشم
پانیذ :اول بیا اتاقم
باشه ای گف که بزور شنیدم رفتم خونه وارد اتاقم شدم کاپشن و هودیم رو دراوردم که با تاب تا نافم دیده میشد
نفسی گرفتم کادو رو پشت دستم قایم کردم که بعد چند ثانیه اومد باز حالت چهرش مث صبح شد
که چیزی نگفتم اومد جلو و عاجزانه لب زد
رضا:میدونم میخای چی بگی ولی....
حرفشو قطع کردم و کادوش اوردم جلو رضا که همچین کاریو از بعید بود ماتش برده بود
و به حرکاتم نگاه میکرد
در جعبه ی کوچیک رو باز کردم و گردنبند رو برداشتم و جلوش گرفتم
پانیذ:قشنگه بر تو گرفتمش
رضا:بر من
همونطور که نشوندمش رو صندلی میز ارایش لب زدم
پانیذ:همینطور واسه کار صبح ام یه جبران شد
گردنبند رو انداختم رو گردنش خیلی بهش میومد لبخندی زدم که سرش رو انداخت پایین
برگشت سمتم و مث چشای بچه تخسا نگام میکرد
پانیذ:ازش خوشت نیومده نه
رضا:نه ولی من یه کار بدی کردم و از تو میترسم با کارات
خنده ای کردم
پانیذ:وااا مگه من ترسناکمم بعدشم چه کاری از من درمیاد
رضا:ببخشید ولی من یه کاری با وسایلت اونم ناخواسته بود
قلبم داشت میومد تو دهنم چیکار کرده بود مگه و منم خیلی روش حساس بودم
رضا:لوازم ارایشت رو خراب کردم ببخشید
چی لوازمم یا خدااا یا ابلفضل
نه وسایلم
پانیذ:نگو
رضا:معذرت میخامم
انگار الان منفجر میشدم
پانیذ:رضا پاشو برو بیرون تا کتک نخوردی
رضا:ببحشیددد
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا.
۱۰.۳k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.