• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part30
#paniz
یه جای دنجی بود واسه خودش بود
مخصوصا که الان فصل سردی بود و چای گرمی میجسبید
نیکا از ذوق بازوم و چسبیده بود
نیکا:وااای پانیی اینجا خیلی خوبع ..... نگا کن اونجا رو ببین کلی دستبند های قشنگی هس بریمم
نگاهم دوختم به مغازه ی دست فروشی که انواع اقسام بدلیجات که خیلی ناز بود
پانیذ:اییی ننه چقد قشنگههه
نیکا دستم رو کشید که از چشم رضا دور نموند و اخمی کرد و به بچها هم اشاره کرد بیان اونجا
با نیکا کلی مغازه رو زیره رو کرده بودیم کلا چیزای بامزه ای داشت و بر مایی که بر گردشگری اومده بودیم
جذاب بود این مسئله
یه نیم ست برداشتم با یه گوشواره و دستبند کلا جالب بود و نیکا هم تائید میکرد
پانید:همشون قشنگه نیکی
نیکا:اوممم ولی بسته زیاد گرفتیم بعدشم هنوو کلی جا مونده بریم حساب کنیم
حرفش رو تائید کردم و رفتیم حساب کنیم که چشمم خورد به یه گردنبد زنجیره ای مردانه که حالت ظریفی داشت
خیلی به دلم نشسته بود ولی خب بر کی میگرفتم
زیر لب زمزمه ای کردم
پانید:ای خاک به سرم کنن که یه رلم ندارم خدایا کرمتت
پوفی کشیدم که چرخیدم که برم چشم خورد به رضا گزینه ی مناسبی بود بر گردنبد چه اشکالی دارم دوستمه
والا پس میخردمش تازه یکم جبران میشه واسع کتک کاری صبح مون
به سمته فروشنده رفتم تا حساب کنم
وقتی حساب کردیم
اومدیم از مغازه بیرون و به تایید حرف پارسا رفتیم کافه ای تا جمع شیم و یه چایی بخوریم
یه جای دنجی نشستیم که کنار ارسلان نشستم و اون طرفشم دیا بود
نگاهم خورد به رضا که از صبح ساکت بود و حرفی نمیزد و منم کلافه کرده بود
با ارنجم کوبیدم به پهلوی ارسلان
سرم اورد نزدیکم
ارسلان:چیزی شده
پانیذ:چرا رضا پکر نکنه از دست من ناراحت شده
ارسلان:نه از تو ناراحت نشده تو وقتی داشتی صبحونه اماده میکردی یکی زنگ زده بود از اون موقع تا حالا اینجوریه
پانید:اومم باشه
ارسلان:خب بر چی میخواستی حالشو
پشت پلک نازکی کردم براش و بهش توبیدم
پانیذ:سرت تو کار خودت باشه برادر من
ارسلان:رضا هر کاری کرده اینو درست گفته الحق که وحشیی
چشام درشت که نیشگونی از بازوش گرفتم که قرمز شد
ارسلان:باشه غلط کردم
پوفی کشیدم به چای خوردنم ادامه دادم.......
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part30
#paniz
یه جای دنجی بود واسه خودش بود
مخصوصا که الان فصل سردی بود و چای گرمی میجسبید
نیکا از ذوق بازوم و چسبیده بود
نیکا:وااای پانیی اینجا خیلی خوبع ..... نگا کن اونجا رو ببین کلی دستبند های قشنگی هس بریمم
نگاهم دوختم به مغازه ی دست فروشی که انواع اقسام بدلیجات که خیلی ناز بود
پانیذ:اییی ننه چقد قشنگههه
نیکا دستم رو کشید که از چشم رضا دور نموند و اخمی کرد و به بچها هم اشاره کرد بیان اونجا
با نیکا کلی مغازه رو زیره رو کرده بودیم کلا چیزای بامزه ای داشت و بر مایی که بر گردشگری اومده بودیم
جذاب بود این مسئله
یه نیم ست برداشتم با یه گوشواره و دستبند کلا جالب بود و نیکا هم تائید میکرد
پانید:همشون قشنگه نیکی
نیکا:اوممم ولی بسته زیاد گرفتیم بعدشم هنوو کلی جا مونده بریم حساب کنیم
حرفش رو تائید کردم و رفتیم حساب کنیم که چشمم خورد به یه گردنبد زنجیره ای مردانه که حالت ظریفی داشت
خیلی به دلم نشسته بود ولی خب بر کی میگرفتم
زیر لب زمزمه ای کردم
پانید:ای خاک به سرم کنن که یه رلم ندارم خدایا کرمتت
پوفی کشیدم که چرخیدم که برم چشم خورد به رضا گزینه ی مناسبی بود بر گردنبد چه اشکالی دارم دوستمه
والا پس میخردمش تازه یکم جبران میشه واسع کتک کاری صبح مون
به سمته فروشنده رفتم تا حساب کنم
وقتی حساب کردیم
اومدیم از مغازه بیرون و به تایید حرف پارسا رفتیم کافه ای تا جمع شیم و یه چایی بخوریم
یه جای دنجی نشستیم که کنار ارسلان نشستم و اون طرفشم دیا بود
نگاهم خورد به رضا که از صبح ساکت بود و حرفی نمیزد و منم کلافه کرده بود
با ارنجم کوبیدم به پهلوی ارسلان
سرم اورد نزدیکم
ارسلان:چیزی شده
پانیذ:چرا رضا پکر نکنه از دست من ناراحت شده
ارسلان:نه از تو ناراحت نشده تو وقتی داشتی صبحونه اماده میکردی یکی زنگ زده بود از اون موقع تا حالا اینجوریه
پانید:اومم باشه
ارسلان:خب بر چی میخواستی حالشو
پشت پلک نازکی کردم براش و بهش توبیدم
پانیذ:سرت تو کار خودت باشه برادر من
ارسلان:رضا هر کاری کرده اینو درست گفته الحق که وحشیی
چشام درشت که نیشگونی از بازوش گرفتم که قرمز شد
ارسلان:باشه غلط کردم
پوفی کشیدم به چای خوردنم ادامه دادم.......
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۳k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.