از دریچه

از دریچه
با دلِ خسته ، لبِ بسته ، نگاهِ سرد
می‌کنم از چشم ِ خواب‌آلوده‌ی خود
صبح‌دم
بیرون
نگاهی :

در مه‌آلوده هوای خیس ِ غم‌آور
پاره‌پاره رشته‌های نقره در تسبیحِ گوهر . . .
در اجاقِ باد ، آن افسرده‌دل آذر
کاندک‌اندک برگ‌های بیشه‌های سبز را بی‌شعله می‌سوزد

من در این‌جا مانده‌ام خاموش
بر جا ایستاده
سرد

جاده خالی
زیرِ باران

#احمد_شاملو

@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۱)

گل اگر خار نداشت،دل اگر بی غم بود،اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ ...

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزمکنار و بوس و آغوشش چه ...

انتظار را که از جاده بر داریشانه هایش سبک می شودراه می افتد ...

چه شود بیاید آن روز که به تو رسیده باشم به هوای دیدن تو ز هو...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط