پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
خب منو رسوند
برم بخوابم
*فردا*
صبح شده ولی دلم نمیخواد از تخت خوابم جداشم هعییی ولی باید برم شرکت
آماده شدم و راه افتادم
شرکت:
رسیدم
منشی:خانم ماری پدرتون ازم خواستن وقتی رسیدین به دیدنشون برین
باشه
وای یعنی جیشدع؟
اصلا چرا نگرانم میرم ببینم چیکارم داره
درو زدم و وارد شدم
بابام؛اومدی دخترم
بعله بام کاری داشتی
بابام:خواستم بگم که امشب قراره به مهمونی بریم پس لازم نیس بمونی
مهمونی!؟
بابام:آره برای آشنایی با خانواده شرکت ها مهمونی ترتیب دادیم تا باهم باشیم و جشن بگیریم
باشه پس من میرم تا به مامانم بگم که آماده باشه
بابام :امروز شرکت رو زودتر تعطیل میکنم و قراره ساعت ۷ الی ۲ شب اونجا باشیم
وای چقدر زیاد باشه بابا پس من میرم
بابام :باشه دخترم
خب رفتم خونه و قضیه رو به مامانم گفتم حالا برم که خودمم آماده شم
ولی الان زود بود واس همین لباس ای که میخوام بپوشم و اینا رو آماده کردم و بعد ۲ ۳ ساعت پامیشم آماده شم
۲ ساعت بعد
خب دیگه آماده شم دیرم نشه
لباس مشکی کوتاه با پاشنه و میکاب و موهام همشونو آماده کردم و یک عطر سرد و جذب کننده زدم تا حضورم همه جارو پر کنه
نه خداوکیلی چیشدممممم عالی بنازم بهت دختررر
خب برم ببینم چی میشه این مهمونی
و چون یکی از شرکت های بابام پدر اونه فک کنم اونم قراره بیاد
خب منو رسوند
برم بخوابم
*فردا*
صبح شده ولی دلم نمیخواد از تخت خوابم جداشم هعییی ولی باید برم شرکت
آماده شدم و راه افتادم
شرکت:
رسیدم
منشی:خانم ماری پدرتون ازم خواستن وقتی رسیدین به دیدنشون برین
باشه
وای یعنی جیشدع؟
اصلا چرا نگرانم میرم ببینم چیکارم داره
درو زدم و وارد شدم
بابام؛اومدی دخترم
بعله بام کاری داشتی
بابام:خواستم بگم که امشب قراره به مهمونی بریم پس لازم نیس بمونی
مهمونی!؟
بابام:آره برای آشنایی با خانواده شرکت ها مهمونی ترتیب دادیم تا باهم باشیم و جشن بگیریم
باشه پس من میرم تا به مامانم بگم که آماده باشه
بابام :امروز شرکت رو زودتر تعطیل میکنم و قراره ساعت ۷ الی ۲ شب اونجا باشیم
وای چقدر زیاد باشه بابا پس من میرم
بابام :باشه دخترم
خب رفتم خونه و قضیه رو به مامانم گفتم حالا برم که خودمم آماده شم
ولی الان زود بود واس همین لباس ای که میخوام بپوشم و اینا رو آماده کردم و بعد ۲ ۳ ساعت پامیشم آماده شم
۲ ساعت بعد
خب دیگه آماده شم دیرم نشه
لباس مشکی کوتاه با پاشنه و میکاب و موهام همشونو آماده کردم و یک عطر سرد و جذب کننده زدم تا حضورم همه جارو پر کنه
نه خداوکیلی چیشدممممم عالی بنازم بهت دختررر
خب برم ببینم چی میشه این مهمونی
و چون یکی از شرکت های بابام پدر اونه فک کنم اونم قراره بیاد
- ۴۳۰
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط