مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید

مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود

هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم

کم نشد فاصله٬تقصیر تو هر چند نبود

شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول

بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود

مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت

جای آنها که به دنبال تو بودند نبود

بعد از آن هر که تو را دید رقیبم شد و بعد

اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود

آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته!

کاش نقاش تو اینقدر هنرمند نبود
دیدگاه ها (۳)

نمیدانمرفت دیوانه شدمیا دیوانه شدم رفتبقیه که میگویندتو پاک ...

دلم یک باغ می خواهد که در یک عصر پاییزیببینم از غزل در اســت...

صادق هدایت:حــال ما با دود و الکـل جا نمی آیــد رفیـقزنــدگی...

روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگرهوای یار دگر دارم و دیار د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط