صادق هدایت

صادق هدایت:
حــال ما با دود و الکـل جا نمی آیــد رفیـق
زنــدگی کردن به عاشق ها نمی آیـد رفیق
روحــمان آبستـن یک قرن تنها بودن است
طفـل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیـق
دستهایت را خودت « هـا» کن اگر یخ کرده اند
از لب معشـوقه مان « هـا» نمی آید رفیق
هضـم دلتنگی برا موج ها آسان نبــــود
آب دریـا بی سبب بالا نمی آیــد رفیـق
یا شبیـه این جماعت باش یا تنــها بمـان
هیچ کس سمتِ دلِ زیبـا نمی آید رفیق
دیدگاه ها (۴)

مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید خیره بودم به تو و جرات لب...

نمیدانمرفت دیوانه شدمیا دیوانه شدم رفتبقیه که میگویندتو پاک ...

روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگرهوای یار دگر دارم و دیار د...

مثل موسیقی آرامی که خوابت می کندعشق می ٱید به آسانی خرابت می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط