Part

Part⁴

کوک ویو
سرم کردن تو کتاب و حرف زدم

کوک:اسم :ات ،۱۷ ساله، از سئول، فرزند کیم شینگ چکی ، شغل پدر: قمار باز تحت تعقیب (تیکه تیکه میگه و خیلی با ابهت)
ات:ای...اینارو از کجا میدونی
کوک:بچه جون اون بابایی گه تو داری داره رو دستای من میچرخه
پول قمارش نمیدا؟خب به درک منم از دختر انتقام میگیریم
ات:اما تق...صیر من ....نبوده که
کوک:اونش دیگهههه به مننن ربطی نداره دختر جون(با ابهت)

پاشدم رفتم سمت درد
ایستادم

کوک:راستی خدمتکار شخصی منی پاشو بیا اتاقم راستی فقط تویی بین خدمتکارا که هرچی میخوای میتونی بپوشی ولی کلااا لباس ادمانه بپوش(با ابهت و سکسی)


(کلا حرفای کوک مثل این لاتا تصور کنین😂)


ات ویو
از ترس به خودم فکر کنم ریدم تو خودم
الان جدی باید براش کار کنم
یا جدی دارم تقاص کارای بابامو پس میدم؟
حتی اگه زندگی به وقف مراد آدمم نباشه
انقدر بد نیست
افتادم پیش یک سادیسمی
که حتی نمیشناسمش
کلیم کتکم زده
چقدر زندگی سخته.......:)

ادمین ویو
ات قصه ما خییل حرفاشو با غم میزد
جوری که هر شخصی
هر جانوری
هر حیوانی
هر انسانی

‌اونجا بود دلش به رحم میومد

اما بنظرتون ارباب قصه ی ما اونجا بود؟

بخواطر شخص خاصی گزاشتم😁
ازش تشکر کنید😁

شرط پارت بعد
لایک²³
کامنت¹⁰