ادامه داستان

ادامه داستان

p۲۹

( یونا بلند شد که بره آب بخوره که تعادلشو از دست داد و افتاد روی لب کوک ۱ دقیقه همینجوری بودن تا اینکه)

کوک: وایی ( جیغ کوک داره ذوق مرگ میشه) این عالی بود

یونا: ببخشید اشتباهی شد

کوک: همیشه از این اشتباها بکن خیلی خوبه

رزی: شماها دارین چیکار میکنین

کوک: کارهای خیلی خوب اما تا قبل از اینکه تو اومدی

رزی: اون خواهر منه

کوک: اما دوست دختر منه

یونا: چی

رزی: یونا مال منه

کوک: نه مال منه

رزی: من خواهرشم

کوک: باشه بابا

( یونا دوباره کوک رو جلوی همه بوسید )

کوک: دوباره
( یونا دوید داخل اتاقش )

اگه کامنت بزارید احتمال اینکه پارت بعد رو بزارم بیشتر میشه💜

لطفاً حمایت کنید ❤
لطفا جنبه داشته باشید
دیدگاه ها (۰)

ادامه داستان p3۰کوک: کجا رفت اه چقدر کیوته ۱ ساعت بعد داخل ا...

آدم داستان p32روز بعد کوک: دلم برات تنگ میشه یونا: منم همینط...

ادامه داستان p28( کوک سعی داشت لباس یونا رو در بیاره که...) ...

ادامه داستان p 27داخل خونه یونا: فیلیکس از دهنت خون میاد بیا...

Step brother p5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط