حقیقت آیینهای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتا

حقیقت، آیینه‌ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست، هر کس تکه‌ای از آن را برداشت، خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست. حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود.
夜中 : فيه ما فيه، مولانا
دیدگاه ها (۰)

من در واقع خسته نیستم ولی بی‌حس و سنگینم و نمی‌توانم کلمات م...

بلند گفت: “ من تنهایم ”و سکوت حاکم بر آپارتمان، مانند پنبه‌ا...

از خودم برایت بگویم؟ از خانه، از خیابان، شهر، صدای پایِ ما، ...

بیا و سرت را بر سینه‌ام بگذارتا این زندگی به رنجی که می‌‌کشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط