فیک لیسا
فیک لیسا
اسم فیک: خاموشش کن
از زبون ایلین ( خدمتکار شخصی لیسا)
داشتم کارامو میکردم که یهو صدای لیسا همه جا پخش شد مثل همیشه داشت داد میزد و منو صدا میکرد
بدون فوت وقت دستامو که کثیف. بود شستم. و از پله های مارپیچ لعنتی این کثافط خونه بالا رفتم وقتی به اخرین پله رسیدم دیگه نفسم یاری نکرد و به هن هن افتادم که لیسا بدون توجه بهم برگشت و گفت
لیسا: کجایی چهار ساعته صدات میکنم اه
ایلین: معذرت میخوام لیسا بانو این همه پله خودت میتونی به این سرعت بالا بیای که از من انتظار داری هووم
و طلبکار به چشمای سرخش خیره شدم
منو لیسا چند ساله باهم دوستیم و من چون پول لازم بودم لیسا بهم پول داد و منم براش تو این عمارت کار میکردم و اکثر اوقات مثل ماردو پنیر بودیم ولی من خیلی دوستش دارم
لیسا: ای تو روحت ایلین اه برو گمشو یادم رفت میخواستم چی بگم
ایلین: دکی منو کشوندی همینو بگی لیسا
لیسا: کوووفتتت
و با اعصبانیت و غر غر از کنارم رفت
میدونستم الان داره فحش بارونم میکنه یه لبخند زدم و منم با فحش بارون کردن لیسا از این پله های کوفتی رفتم پایین
از زبون لیسا
اروم اروم داشتم به طرف ماشین میرفتم که یهو نمیدونم چطور شد و سرم گیج رفت و تا با مخ نرفته به زمین انگار یکی گرفتم اروم چشمامو باز کردم اول دیدم تار بود و بعد درست شد چشام رفت به
طرف صورت ناجیم و نگاهش کردم
ناجی: اهم اهم خوبین بانو
که یهو فهمیدم چه گندی زدم ولی خودمو نباختم و اروم از بغلش بیرون اومدمو حالا با دقت بهش نگاه کردم
یهپسر قد بلند بدن ساخته و بور بود با چشمای عسلی واقا خیلی جذاب بود مخصپصا حال فیس صورتش لباش غنچه ایی قرمز دماغ عملی از هزار تا دختر زبیا تر بود
سعی کردم زیاد بهش نگاه نکنم اصلا اون کی بود
تا خواستم دهن باز کنم
ناجی: کای هستم بانو همراهتون بابا فرستادنم اقای لی جانگ
یادم اومد
پایان
اینم عیدی من به شما گل های قشنگم
دوستون دارم❤😍😍
اسم فیک: خاموشش کن
از زبون ایلین ( خدمتکار شخصی لیسا)
داشتم کارامو میکردم که یهو صدای لیسا همه جا پخش شد مثل همیشه داشت داد میزد و منو صدا میکرد
بدون فوت وقت دستامو که کثیف. بود شستم. و از پله های مارپیچ لعنتی این کثافط خونه بالا رفتم وقتی به اخرین پله رسیدم دیگه نفسم یاری نکرد و به هن هن افتادم که لیسا بدون توجه بهم برگشت و گفت
لیسا: کجایی چهار ساعته صدات میکنم اه
ایلین: معذرت میخوام لیسا بانو این همه پله خودت میتونی به این سرعت بالا بیای که از من انتظار داری هووم
و طلبکار به چشمای سرخش خیره شدم
منو لیسا چند ساله باهم دوستیم و من چون پول لازم بودم لیسا بهم پول داد و منم براش تو این عمارت کار میکردم و اکثر اوقات مثل ماردو پنیر بودیم ولی من خیلی دوستش دارم
لیسا: ای تو روحت ایلین اه برو گمشو یادم رفت میخواستم چی بگم
ایلین: دکی منو کشوندی همینو بگی لیسا
لیسا: کوووفتتت
و با اعصبانیت و غر غر از کنارم رفت
میدونستم الان داره فحش بارونم میکنه یه لبخند زدم و منم با فحش بارون کردن لیسا از این پله های کوفتی رفتم پایین
از زبون لیسا
اروم اروم داشتم به طرف ماشین میرفتم که یهو نمیدونم چطور شد و سرم گیج رفت و تا با مخ نرفته به زمین انگار یکی گرفتم اروم چشمامو باز کردم اول دیدم تار بود و بعد درست شد چشام رفت به
طرف صورت ناجیم و نگاهش کردم
ناجی: اهم اهم خوبین بانو
که یهو فهمیدم چه گندی زدم ولی خودمو نباختم و اروم از بغلش بیرون اومدمو حالا با دقت بهش نگاه کردم
یهپسر قد بلند بدن ساخته و بور بود با چشمای عسلی واقا خیلی جذاب بود مخصپصا حال فیس صورتش لباش غنچه ایی قرمز دماغ عملی از هزار تا دختر زبیا تر بود
سعی کردم زیاد بهش نگاه نکنم اصلا اون کی بود
تا خواستم دهن باز کنم
ناجی: کای هستم بانو همراهتون بابا فرستادنم اقای لی جانگ
یادم اومد
پایان
اینم عیدی من به شما گل های قشنگم
دوستون دارم❤😍😍
۵.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.