hi
نشستم تا یک ظهر بکوب درس خوندم و بعدش برای ناهار یه سالاد ساده خوردم و یه زره ورزش، کردم و با گربه ها بازی کردم و ازشون یه استوری گذاشتم بعدشم نشستم دوباره درسامو خوندم
که ساعت هشت شد. رفتم یه نودل درست کردم هیچی نداریم تو خونه باید برم یه چی بگیرم برای خونه
کیدراما رو روشن کردم و داشتم میدیدم که یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود تماس تصویری بود قیافمو تو اینه درست کردم و جواب دادم
صورت کوک رو دیدم که چسبیده به گوشی
🐰سلاممممم چاگیاااا
🦊سلاممممم خرگوش چطوری؟
🐰خوبم شام خوردی؟
🦊دارم میخورم تو خوردی؟
🐰اهر خوردم.... میگم اون چیز سیاهه چیه پشت سرت
🦊پشتمو نگا کردم گیتارم بود
گیتارمه
🐰بلدی بزنی؟
🦊اره بلدم
🐰میشه یه زره برام بزنی
🦊اره حتما
رفتم گیتار رو از توی ساکش دراوردم وبهش نگا کردم گیتاری سیاه که روش استیکر های ریزی چسبونده شده بود
🦊خب چی بزنم؟
🐰هرچی بلدی
🦊اوک شروع کردم ملودی اهنگ please don't change رو زدم و شروع کردم متن ور خوندن
ویو کوک
صداش.... انگشتای کشیده و سفیدش... ناخن های بلندش مه خیلی دقیق سوهان خورده بود و لاک طوسی روش زده شده بود موهاش که مثل صاعقه های ابر فر بود و مثل شب تیره بود و اندازه ی اسمون بلند پوست برنزه و قدی کشیده.. لباس صورتی و کوچولو ولی برجسته و یه چیزیو هی الان تازه دیدمش
روی مچ دست راستش یه قلب که زیرش jk تتو شده بود رو دیدم و یه خطی که انگار با تیغ بریده
بالای تتوش بود نخواستم ازش بپرسم فقط چشام رو بستم و از ملودی صدای محکم ولی ارومش لذت بردم
وقتی تموم شد می هو گفت
🦊چطور بود؟
🐰عالی و بد نگفته بودی صداتم خوبه؟ گیتارم بلدی
🦊خب تازه ما یه روزه باهمیم وقت زیاده تا منو بشناسی
🐰راست میگی... گربه هات چقدر نازن
🦊کجا دیدی شون؟
🐰استوری اینستات
🦊عااا... راستش جفتش برای من نیست اونی که سفیده برای لیاعه نارنجیه برای منه
🐰چقدر کیوتن
🦊اره کیوتن
🐰برو بخواب و خوب غذا بخور فهمیدی؟
🦊چشم... مراقب خودت باش
🐰باشه تو هم همینطور بای
🦊بای
کوک قطع کرد بقیه شاممو خوردم و ظرف هارو شستم ساعت یازده و بد خبری از لباس نبود
داشتم گوشیشو میگرفتم که از در اومد تو قیافه اش معلوم بود انقدر تو شبکه که نمیدونه چیکار کنه
رفتم سمتش
🦊لیا... لیا... لیا!!
🦋عا.. عا... چیه؟
🦊میشود چرا انقدر شوکه ایی
🦋بیل بشین برات تعریف کنم
ویو لیا صبح تو راه کمپانی
استرس زیادی داشتم قرار بود فیلیکس رو ببینم
از تاکسی پیاده شدم و رفتم سمت کمپانی
نشستم سر جام و شروع زنده ریختن برنامه ها
چند روز بود مدیر برنامه ی نامجون خیلی بهم میچسبید ولی به می هو نگفتم چون به بادش میداد رفتم تو دستشویی تا پدم رو عوض کنم نمیدونم چرا اشتباهی رفتم تو دستشویی مردا
شرط شش لایک دو فالو
که ساعت هشت شد. رفتم یه نودل درست کردم هیچی نداریم تو خونه باید برم یه چی بگیرم برای خونه
کیدراما رو روشن کردم و داشتم میدیدم که یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود تماس تصویری بود قیافمو تو اینه درست کردم و جواب دادم
صورت کوک رو دیدم که چسبیده به گوشی
🐰سلاممممم چاگیاااا
🦊سلاممممم خرگوش چطوری؟
🐰خوبم شام خوردی؟
🦊دارم میخورم تو خوردی؟
🐰اهر خوردم.... میگم اون چیز سیاهه چیه پشت سرت
🦊پشتمو نگا کردم گیتارم بود
گیتارمه
🐰بلدی بزنی؟
🦊اره بلدم
🐰میشه یه زره برام بزنی
🦊اره حتما
رفتم گیتار رو از توی ساکش دراوردم وبهش نگا کردم گیتاری سیاه که روش استیکر های ریزی چسبونده شده بود
🦊خب چی بزنم؟
🐰هرچی بلدی
🦊اوک شروع کردم ملودی اهنگ please don't change رو زدم و شروع کردم متن ور خوندن
ویو کوک
صداش.... انگشتای کشیده و سفیدش... ناخن های بلندش مه خیلی دقیق سوهان خورده بود و لاک طوسی روش زده شده بود موهاش که مثل صاعقه های ابر فر بود و مثل شب تیره بود و اندازه ی اسمون بلند پوست برنزه و قدی کشیده.. لباس صورتی و کوچولو ولی برجسته و یه چیزیو هی الان تازه دیدمش
روی مچ دست راستش یه قلب که زیرش jk تتو شده بود رو دیدم و یه خطی که انگار با تیغ بریده
بالای تتوش بود نخواستم ازش بپرسم فقط چشام رو بستم و از ملودی صدای محکم ولی ارومش لذت بردم
وقتی تموم شد می هو گفت
🦊چطور بود؟
🐰عالی و بد نگفته بودی صداتم خوبه؟ گیتارم بلدی
🦊خب تازه ما یه روزه باهمیم وقت زیاده تا منو بشناسی
🐰راست میگی... گربه هات چقدر نازن
🦊کجا دیدی شون؟
🐰استوری اینستات
🦊عااا... راستش جفتش برای من نیست اونی که سفیده برای لیاعه نارنجیه برای منه
🐰چقدر کیوتن
🦊اره کیوتن
🐰برو بخواب و خوب غذا بخور فهمیدی؟
🦊چشم... مراقب خودت باش
🐰باشه تو هم همینطور بای
🦊بای
کوک قطع کرد بقیه شاممو خوردم و ظرف هارو شستم ساعت یازده و بد خبری از لباس نبود
داشتم گوشیشو میگرفتم که از در اومد تو قیافه اش معلوم بود انقدر تو شبکه که نمیدونه چیکار کنه
رفتم سمتش
🦊لیا... لیا... لیا!!
🦋عا.. عا... چیه؟
🦊میشود چرا انقدر شوکه ایی
🦋بیل بشین برات تعریف کنم
ویو لیا صبح تو راه کمپانی
استرس زیادی داشتم قرار بود فیلیکس رو ببینم
از تاکسی پیاده شدم و رفتم سمت کمپانی
نشستم سر جام و شروع زنده ریختن برنامه ها
چند روز بود مدیر برنامه ی نامجون خیلی بهم میچسبید ولی به می هو نگفتم چون به بادش میداد رفتم تو دستشویی تا پدم رو عوض کنم نمیدونم چرا اشتباهی رفتم تو دستشویی مردا
شرط شش لایک دو فالو
۱.۵k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.