شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٣۶
چهره ها خسته اما خوشحال بود اما بادیدن من و احسان جیغ هر دوشون ب اسمون رفت
تا بخوایم ارومشون کنیم و جریان و بگیم کلی زمان برد
دو تا مامانا جفتشون هی میگفتن پدرشو در میارم و منو احسان هم نگاشون میکردیم فکرم در گیر بود درگیر حرفای احسان
احسان برای کلاسای بعدیش رفت دانشگاه منم ی گوشه ماجرای عموشو گفتم ب مامانم ک در جریان باشه رفتم اتاقم و شروع ب تست زدن کردم ناهارو خوردیم احسان هم اومد
جلوی تلویزیون نشستیم ک فیلم ببینیم همه منگ خواب بودیم ولی نمیدونم چرا نمیخوابیدیم
مرجان خانم چایی اورد ک بخوریم همه حوصلمون سر رفته بود
احسان یهو بلند شد و رفت
بعد دو سه دقیقه بعد اومد با کلی خوراکی سرگرمی خوبی بود تمام خوراکیا رو ولو کردیم مامانم و مرجان خانم هم رفتن ی گوشه ک بشینن و حرف بزنن منو احسان هم نشستیم ک فیلم ببینیم فیلم تگزاس ١بود احسان گفت
-پایه ای شب بشینیم فیلم itببینیم
+اره
ی مقدار از خوراکیا رو خوردیم و موقع شام شد شام و خوردیم و برقارو خاموش کردیم ک ی فیلم ترسناک ببینیم دو تامادرا تیتراژ ک شروع شد خوابشون برد پفک و کرانچی میخوردیم ی صحنه ای بود ک چند نفر رو ب روی ویدیو پرژکتور بودن و داشتن ی سری عکس میدیدن یهو عکسا تغییر کرد و دلقکی ک خیلی ازش بدم میومد از پرژکتور میخواست بپره بیرون ب محض اینک پرید بیرون من چنان جیغی کشیدم ک مامانم و مرجان خانم از خواب پریدن و احسان هم ۶٠متر از جاش پرید
همه منو نگاه میکردن و منم زانو هامو بغل کرده بودم و حرفی نمیزدم ک یهو مامانم گفت
*ای کووووفت ای زهر مار مجبوری وقتی جنبه شو نداری نگاه میکنی احسان خنده اش گرفته بود و جلو خنده شو گرفته بود زورم ب مامانم ک نمیرسید یهو گفتم
+تقصیر اقا احسانه دیگ اگ فیلمو نمیزاشت
احسان یهو جا خورد و گفت
-اع چ ربطی ب من داره
مامانم گفت
*تو جنبه نداری گردن بچه ننداز
دست ب سینه نشستم و با اخم ب تلویزیون نگاه کردم هر جا صحنه ترسناک میومد من تا میخواستم جیغ بکشم جلوی دهنمو میگرفتم بالاخره فیلم تموم شد و اشغالا رو جمع کردیم و رفتیم ک بخوابیم حالا بر عکس شده بود دو تا مامانا خوابشونو کرده بودن و مثل همیشه جلسه گزاشتن منو احسان هم شب بخیر گفتیمو رفتیم تو اتاقامون حتی برقا رو هم روشن نکردیم بارون میمومد در بالکن و باز گزاشتم بوی نم بارون ادمو مست میکرد
لحافمو پهن کردم هییی خدا بی گوشی بودن چقدر سخته
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت٣۶
چهره ها خسته اما خوشحال بود اما بادیدن من و احسان جیغ هر دوشون ب اسمون رفت
تا بخوایم ارومشون کنیم و جریان و بگیم کلی زمان برد
دو تا مامانا جفتشون هی میگفتن پدرشو در میارم و منو احسان هم نگاشون میکردیم فکرم در گیر بود درگیر حرفای احسان
احسان برای کلاسای بعدیش رفت دانشگاه منم ی گوشه ماجرای عموشو گفتم ب مامانم ک در جریان باشه رفتم اتاقم و شروع ب تست زدن کردم ناهارو خوردیم احسان هم اومد
جلوی تلویزیون نشستیم ک فیلم ببینیم همه منگ خواب بودیم ولی نمیدونم چرا نمیخوابیدیم
مرجان خانم چایی اورد ک بخوریم همه حوصلمون سر رفته بود
احسان یهو بلند شد و رفت
بعد دو سه دقیقه بعد اومد با کلی خوراکی سرگرمی خوبی بود تمام خوراکیا رو ولو کردیم مامانم و مرجان خانم هم رفتن ی گوشه ک بشینن و حرف بزنن منو احسان هم نشستیم ک فیلم ببینیم فیلم تگزاس ١بود احسان گفت
-پایه ای شب بشینیم فیلم itببینیم
+اره
ی مقدار از خوراکیا رو خوردیم و موقع شام شد شام و خوردیم و برقارو خاموش کردیم ک ی فیلم ترسناک ببینیم دو تامادرا تیتراژ ک شروع شد خوابشون برد پفک و کرانچی میخوردیم ی صحنه ای بود ک چند نفر رو ب روی ویدیو پرژکتور بودن و داشتن ی سری عکس میدیدن یهو عکسا تغییر کرد و دلقکی ک خیلی ازش بدم میومد از پرژکتور میخواست بپره بیرون ب محض اینک پرید بیرون من چنان جیغی کشیدم ک مامانم و مرجان خانم از خواب پریدن و احسان هم ۶٠متر از جاش پرید
همه منو نگاه میکردن و منم زانو هامو بغل کرده بودم و حرفی نمیزدم ک یهو مامانم گفت
*ای کووووفت ای زهر مار مجبوری وقتی جنبه شو نداری نگاه میکنی احسان خنده اش گرفته بود و جلو خنده شو گرفته بود زورم ب مامانم ک نمیرسید یهو گفتم
+تقصیر اقا احسانه دیگ اگ فیلمو نمیزاشت
احسان یهو جا خورد و گفت
-اع چ ربطی ب من داره
مامانم گفت
*تو جنبه نداری گردن بچه ننداز
دست ب سینه نشستم و با اخم ب تلویزیون نگاه کردم هر جا صحنه ترسناک میومد من تا میخواستم جیغ بکشم جلوی دهنمو میگرفتم بالاخره فیلم تموم شد و اشغالا رو جمع کردیم و رفتیم ک بخوابیم حالا بر عکس شده بود دو تا مامانا خوابشونو کرده بودن و مثل همیشه جلسه گزاشتن منو احسان هم شب بخیر گفتیمو رفتیم تو اتاقامون حتی برقا رو هم روشن نکردیم بارون میمومد در بالکن و باز گزاشتم بوی نم بارون ادمو مست میکرد
لحافمو پهن کردم هییی خدا بی گوشی بودن چقدر سخته
ادامه در پارت بعد #maryam
۱۳.۹k
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.