شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٣٨
یک هفته ای گذشت و کارای بابام ردیف شده بود مامانمم کار گرفته بود و خرج این چند وقت رو هم ب زور ب مرجان خانم داد هر چند قبول نمیکرد ولی بازم مامانم زورش بیشتر از مرجان خانم بود
امروز بابام ازاد میشد
احسان بادادن اون فیلما ب پلیس کاری کرد ک علیزاده هم پلیسا دستگیر کنن و بعد متوجه شدیم ک چند تا دخترو همینجور بد بخت کرده بود خیلیا بخاطر قرار گرفتن تو اون شرایط دست ب خودکشی زدن
خونه رو مرتب کردیم و مامانم صبح ی مقدار چ
پول داد ک برم هم خوراکی بخرم هم ی هدیه برای مرجان و احسان
بخاطر این چند وقتی ک اونجا بودیم خبرا تو کل شهر پیچید ک بابام بی گناهه خیلی خوشحال بودم اماده شدم ک برم واسه خرید ک احسان در اتاق و زد
+بفرمایید تو
-ببخشید مزاحم شدم میخواستم بگم ک الان من پایین منتظرم ک شما رو ببرم واسه خرید
+ن مزاحمت نمیشم میرم خودم
-ن منتظرم
ورفت چقدر اشفته بود
احسان همیشگی نبود
از همه خدافظی کردم و رفتم پایین احسان تو ماشین و منتظر من بود
سوار شدم گفتم
+ببخشید دیر شد
-خواهش میکنم
چرا اینقدر سر سنگین بود
جلوی ی بوتیک گفتم ک وایسه
پیاده شدم و گفتم نمیای
-ن برو
فکرم در گیرش شده بود
+چیزی شده؟!
-ن
حرفی نزدم
رفتم تو مغازه و برای مامان احسان ی شومیز و ی شال لیمویی خریدم و همونجا هم تو ی باکس گزاشتم
خریدارو گزاشتم رو صندلی عقب و بدون توجه ب احسان رفتم سمت مغازه های دیگ
برای احسان ی ساعت رولکس و ی ادکلن بلک بری خریدم وارد گل فروشی شدم و ی دسته گل بزرگ برای بابام سفارش دادم وقتی گلو گرفتم و اومدم بیرون ی فکری ب سرم زد
ی باکس گل بزرگ سفارش دادم ک وسطش کادوهای احسان و بزارم
خرید و گرفتم و سوار شدم گفتم
+جلوتر ی هایپر داره
نگاهی ب باکس گل کرد و گفت
-برای پدرتون گرفتین
منم با لحن خودش گفتم
+ن
-اخه ساعت و عطرش مردونه اس
+خب اره میدونم
-پس برای کی گرفتین
+برای ی بنده خدا ک خیلی بهش مدیونم
-خوشبحالش
+بله؟!
-هیچی میگم حتما خیلی براتون عزیزه ک اینجور براش هزینه کردین
+اره خیلی اونقدری ک مامانم کارتشو داد با پول خودش بگیرم ولی من با پس انداز خودم گرفتم
دستاشو ب فرمون فشورد و گفت
-هایپر رسیدیم
حرفی نزدم و پیاده شدم دو قدم ک رفتم جلو رومو سمت ماشین برگردوندم احسان ب کادو نگاه میکرد و سرشو انداخت پایین
رفتم هایپر و سبزی و گوشت کلی خرید کردم و ریختم تو ماشین و سوار شدم
حرفی نزدم احسان هم حرکت نمیکرد
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت٣٨
یک هفته ای گذشت و کارای بابام ردیف شده بود مامانمم کار گرفته بود و خرج این چند وقت رو هم ب زور ب مرجان خانم داد هر چند قبول نمیکرد ولی بازم مامانم زورش بیشتر از مرجان خانم بود
امروز بابام ازاد میشد
احسان بادادن اون فیلما ب پلیس کاری کرد ک علیزاده هم پلیسا دستگیر کنن و بعد متوجه شدیم ک چند تا دخترو همینجور بد بخت کرده بود خیلیا بخاطر قرار گرفتن تو اون شرایط دست ب خودکشی زدن
خونه رو مرتب کردیم و مامانم صبح ی مقدار چ
پول داد ک برم هم خوراکی بخرم هم ی هدیه برای مرجان و احسان
بخاطر این چند وقتی ک اونجا بودیم خبرا تو کل شهر پیچید ک بابام بی گناهه خیلی خوشحال بودم اماده شدم ک برم واسه خرید ک احسان در اتاق و زد
+بفرمایید تو
-ببخشید مزاحم شدم میخواستم بگم ک الان من پایین منتظرم ک شما رو ببرم واسه خرید
+ن مزاحمت نمیشم میرم خودم
-ن منتظرم
ورفت چقدر اشفته بود
احسان همیشگی نبود
از همه خدافظی کردم و رفتم پایین احسان تو ماشین و منتظر من بود
سوار شدم گفتم
+ببخشید دیر شد
-خواهش میکنم
چرا اینقدر سر سنگین بود
جلوی ی بوتیک گفتم ک وایسه
پیاده شدم و گفتم نمیای
-ن برو
فکرم در گیرش شده بود
+چیزی شده؟!
-ن
حرفی نزدم
رفتم تو مغازه و برای مامان احسان ی شومیز و ی شال لیمویی خریدم و همونجا هم تو ی باکس گزاشتم
خریدارو گزاشتم رو صندلی عقب و بدون توجه ب احسان رفتم سمت مغازه های دیگ
برای احسان ی ساعت رولکس و ی ادکلن بلک بری خریدم وارد گل فروشی شدم و ی دسته گل بزرگ برای بابام سفارش دادم وقتی گلو گرفتم و اومدم بیرون ی فکری ب سرم زد
ی باکس گل بزرگ سفارش دادم ک وسطش کادوهای احسان و بزارم
خرید و گرفتم و سوار شدم گفتم
+جلوتر ی هایپر داره
نگاهی ب باکس گل کرد و گفت
-برای پدرتون گرفتین
منم با لحن خودش گفتم
+ن
-اخه ساعت و عطرش مردونه اس
+خب اره میدونم
-پس برای کی گرفتین
+برای ی بنده خدا ک خیلی بهش مدیونم
-خوشبحالش
+بله؟!
-هیچی میگم حتما خیلی براتون عزیزه ک اینجور براش هزینه کردین
+اره خیلی اونقدری ک مامانم کارتشو داد با پول خودش بگیرم ولی من با پس انداز خودم گرفتم
دستاشو ب فرمون فشورد و گفت
-هایپر رسیدیم
حرفی نزدم و پیاده شدم دو قدم ک رفتم جلو رومو سمت ماشین برگردوندم احسان ب کادو نگاه میکرد و سرشو انداخت پایین
رفتم هایپر و سبزی و گوشت کلی خرید کردم و ریختم تو ماشین و سوار شدم
حرفی نزدم احسان هم حرکت نمیکرد
ادامه در پارت بعد #maryam
۳۴.۳k
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.