پایدارترین دوستی
پارت⁸
•
•
جونگکوک: فکر کنم بهتره به رئیس بگیم
تهیونگ: اره. با رئیس تماس بگیر
جونگکوک: باشه
جونگکوک با نامجون تماس گرفت و بعد از چند دقیقه که ا.ت و یوری از پاساژ بیرون اومدن، یه ماشین مشکی جلوی اونا ایستاد و چند تا مرد هیکلی پیاده شدن و ا.ت رو بیهوش کردن. اونا ا.ت رو به یه مکانی بردن. ا.ت بعد از چند دقیقه در حالی که به یه صندلی بسته بودن، بهوش اومد
نامجون: بیدار شد؟
تهیونگ: اره
ا.ت: اینجا کجاس؟ من چرا اینجام؟
تهیونگ: ا.ت، من رو یادته؟
ا.ت: تهیونگ!!!
تهیونگ: اره، تهیونگم
ا.ت: چرا من رو اوردی اینجا؟
تهیونگ: بخاطر اون برادر احمقت
ا.ت: برادر من احمق نیست
نامجون: برادرت یه احمقه که فقط بخاطر دی ان ایش امپراطور شده
•
•
•
تولد جین رو به همه ارمی ها تبریک میگم...
بایی ارمی💜
•
•
جونگکوک: فکر کنم بهتره به رئیس بگیم
تهیونگ: اره. با رئیس تماس بگیر
جونگکوک: باشه
جونگکوک با نامجون تماس گرفت و بعد از چند دقیقه که ا.ت و یوری از پاساژ بیرون اومدن، یه ماشین مشکی جلوی اونا ایستاد و چند تا مرد هیکلی پیاده شدن و ا.ت رو بیهوش کردن. اونا ا.ت رو به یه مکانی بردن. ا.ت بعد از چند دقیقه در حالی که به یه صندلی بسته بودن، بهوش اومد
نامجون: بیدار شد؟
تهیونگ: اره
ا.ت: اینجا کجاس؟ من چرا اینجام؟
تهیونگ: ا.ت، من رو یادته؟
ا.ت: تهیونگ!!!
تهیونگ: اره، تهیونگم
ا.ت: چرا من رو اوردی اینجا؟
تهیونگ: بخاطر اون برادر احمقت
ا.ت: برادر من احمق نیست
نامجون: برادرت یه احمقه که فقط بخاطر دی ان ایش امپراطور شده
•
•
•
تولد جین رو به همه ارمی ها تبریک میگم...
بایی ارمی💜
۱.۴k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.