Part9
Part9
پیام رو باز کردم دیدم که هرچی راجب جونگ کوک فکر میکردم الکی بود اون یه مافیاه بود .
ولی نه امکان نداره چرا بهم دروغ گفت.
تو این فکرا بودم که یهو جونگ کوک اومد خونه
اومد بغلم کنه بهش گفتم.
ا.ت: الان اصلا حال ندارم نمیخوام ببینمت
کوک: باز چته؟
ا.ت: باز چمه ؟
چطور تونستی انقدر ساده بهم دروغ بگی ، بگی یه شرکت رو اداره میکنی ولی مافیا باشی هاااا؟
من به تو اعتماد کردم.
کوک: من برات توضیح میدم آروم باش .
ا.ت: دیگه چیزی برای توضویح دادن نیست کسی که از اولش دروغ بگه تا آخرش دروغگو میمونه.(🙄⚰️🪦)
نکته:(ا.ت داره وسایلش رو جمع میکنه که بره)
کوک: باشه ، باشه ، اصلا تقصیر منه ولی تو نمیتونی همینطوری بزاری بری!(بغض)
ا.ت: خوبم میتونم من لحظه ای دیگه با تو نمیمونم.
کوک: من اجازه نمیدم بهت(نسبتا داد)
ا.ت: من از کسی مثل تو اجازه نخواستم.(داد)
کوک: گفتم نمیری فهمیدی؟(داد)
ا.ت:( زد تو دهن کوک)
باره آخرت باشه سر من داد میزنی.(داد)
کوک:(کوک عصبی میشه و ا.ت رو هول میده)
ویو ا.ت
هولم داد عقب خوردم به یه گلدون و افتادم دستم چاک خورد و همینطور خون می اومد.
کوک: ببخشید من واقعا متاسفم.
الان درستش میکنم.
همون لحظه مامانم زنگ زد و گفت داداشم حالش خوب نیست باید بریم اونجا.
ا.ت: داداشم حالش خوب نیست باید برم اونجا.
کوک: باشه من خودم میبرمت.
ا.ت: نمیخوام خودم میرم.
کوک: الان دستت داره خون میاد من می برمت
ا.ت: باشه.
تو جا ده داشتیم میرفتیم که یهو.......
ا.ت: جیغغغغغ
کوک: نههههه
نویسنده گلتون:(بچه ها خدایی خیلی نوشتم پارت بعدی هم زیاده ولی اصلا حمایت نمیکنید)(~_~メ)
شرطا:
۱۰تا فالوور
۲۰کامنت
۱۰لایک
پیام رو باز کردم دیدم که هرچی راجب جونگ کوک فکر میکردم الکی بود اون یه مافیاه بود .
ولی نه امکان نداره چرا بهم دروغ گفت.
تو این فکرا بودم که یهو جونگ کوک اومد خونه
اومد بغلم کنه بهش گفتم.
ا.ت: الان اصلا حال ندارم نمیخوام ببینمت
کوک: باز چته؟
ا.ت: باز چمه ؟
چطور تونستی انقدر ساده بهم دروغ بگی ، بگی یه شرکت رو اداره میکنی ولی مافیا باشی هاااا؟
من به تو اعتماد کردم.
کوک: من برات توضیح میدم آروم باش .
ا.ت: دیگه چیزی برای توضویح دادن نیست کسی که از اولش دروغ بگه تا آخرش دروغگو میمونه.(🙄⚰️🪦)
نکته:(ا.ت داره وسایلش رو جمع میکنه که بره)
کوک: باشه ، باشه ، اصلا تقصیر منه ولی تو نمیتونی همینطوری بزاری بری!(بغض)
ا.ت: خوبم میتونم من لحظه ای دیگه با تو نمیمونم.
کوک: من اجازه نمیدم بهت(نسبتا داد)
ا.ت: من از کسی مثل تو اجازه نخواستم.(داد)
کوک: گفتم نمیری فهمیدی؟(داد)
ا.ت:( زد تو دهن کوک)
باره آخرت باشه سر من داد میزنی.(داد)
کوک:(کوک عصبی میشه و ا.ت رو هول میده)
ویو ا.ت
هولم داد عقب خوردم به یه گلدون و افتادم دستم چاک خورد و همینطور خون می اومد.
کوک: ببخشید من واقعا متاسفم.
الان درستش میکنم.
همون لحظه مامانم زنگ زد و گفت داداشم حالش خوب نیست باید بریم اونجا.
ا.ت: داداشم حالش خوب نیست باید برم اونجا.
کوک: باشه من خودم میبرمت.
ا.ت: نمیخوام خودم میرم.
کوک: الان دستت داره خون میاد من می برمت
ا.ت: باشه.
تو جا ده داشتیم میرفتیم که یهو.......
ا.ت: جیغغغغغ
کوک: نههههه
نویسنده گلتون:(بچه ها خدایی خیلی نوشتم پارت بعدی هم زیاده ولی اصلا حمایت نمیکنید)(~_~メ)
شرطا:
۱۰تا فالوور
۲۰کامنت
۱۰لایک
۵.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.