اولین بار

&اولین بار&
پارت آخر
وقتی رسیدیم کناره ساحل بودیم یونگی چشمام رو بست
+چیکار می کنی ؟
—سوپرایزه
دست یونگی رو گرفتم که نیفتم زمین یکم جلو رفتیم که یونگی چشمام رو باز کرد کناره دریا با گل قلب درست کرده بود که ما وسط اون قلب بودیم و یونگی جلوم زانو زده بود و یه جعبه که توش یه حلقه زیبا داشت تو دستش بود
—من خیلی وقته که عاشقتم ولی می ترسیدم بهت بگم و ردم کنی ولی الان می‌خوام اعتراف کنم من عاشقتم با من ازدواج می کنی ؟
+آرههههه
حلقه رو انداخت تو دستم و از شادی بالا و پایین پریدم فکر نمی کردم دختری که بخواد بهش اعتراف کنه من باشم
این بود آشکار شدن عشق مخفی دو عاشق
دیدگاه ها (۰)

از جیمین بنویس وقتی تو برای اولین بار بعد کلی تلاش میری کنسر...

درخواستی & عشق و کنسرت &+جیمین؟ دارم خواب می بینم من واقعا ا...

&اولین بار&پارت ۳دوباره شکمم درد کرد که ایندفعه جوری به خودم...

&اولین بار&پارت۲ویو یونگی:باورم نمیشه کراشم بهم گفت برم نوار...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۵#

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

عضو هشتم ( یونگی ) روزگارم به خوبی می گذشت حتی با اینکه تقری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط