عشق بی پایان پارت۱۴
عشق بی پایان پارت۱۴
+هووم گفتم ک تو دیگ زنمی منم شوهرتم
بدو بریم بالا یه لباسی بپوش بریم خرید بدو
_خرید چی من خودم لباس دارم
چشم قره رفت و گفت
+گفتم بیاا
دنبالش راه افتادم
بعد اماده شدن رفتیم یکم خرید کردیم
یه رستوران شیک ناهار خوردیم و رفتیم خونه
_سلام رایا بیا این لباسا
: به به بانو میانا بیا ببینم چی خریدین
_یکم عن چرا این اینقدر بد سلیقس
پوزخندی زد و کاور لباسارو باز کرد
: وایییی چقد خوشگلههه خیلی بهت میاد حتما
_هووف توهم دست کمی ازش نداری
*شب
داشتم اماده میشدم واسه بار که جیمز وارد اتاق شد
+بیبی زود باش منتظرناا
_وایسا این بسته نمیشه بزار رایا رو صدا کنم
+هووف خودم میبندم بده
_نه نمبخوام
+گفتم چیوو ببندم لجبازی نکن
_این زیپ لباسو
*جیمز
(وقتی داشتم زیپشو میبستم داغی بدنش رو حس کردم انگار ک یه فرشته بود یه فرشته بدون بال
چرا نمیدونم چرا این با بقیه فرق داشت من هر کسیو میاوردم خونه خیلی نمیموندن اما این الان نزدیک بیست روزه اینجاس)
حرکت کردیم سمت بار
+خب ببین من الان دیگ شوهرتم
_جییمز کافیه دیگه کلافم کردی بابا هی این کلمه کثافتو تکرار میکنی اه
+اوکی بابا میگم ک حواست باشه
نفس عمیقی کشیدم و بیرون و نگاه کردم
یه تکست از طرف رایا داشتم
: سلام عزیزم
رسیدین
_سلام نه هنوز ولی امیدوارم نرسیم اخه خیلی کسل کنندس
تک خنده ای فرستاد و همونجا مکالمه تموم شد
با صدای جیمز به خودم اومدم
+هیی دختر گفتم رسیدیم
_باشه بابا چته
وقتی رو به رومو نگاه کردم شوکه شدم به حدی زیبا بود ک داشتم از اون لحضه شیرین فیض میبردم
: خیلی خوش اومدین جناب ارباب بفرمایید از اینطرف
برای اینکه عادی تر جلوه بدم دستامو توی دستاش گرفتم
+اوهو افرین ی چیزایی هم بلد بودی
_اگه میخوای دستامو بردارم
+نه نه
رسیدیم سر میز وقتی ک نشستم
جیمز اروم اومد کنار گوشم و با صدای بم گفت
+بیب من میرم نوشیدنی بگیرم برم پیش بقیع مواظبت کن
و بعد لیس ارومی به گردنم زد و رفت
_دیوونه(با خودش میگفته)
داشتم با کلافگی دور و ورمو میدیدم ک یه پسر جوونی اومد پیشم و با ارومی لب زد
: اجازه دارم با این بانوی زیبا یه رقص داشته باشم
نگاهی به جیمز انداختم با حرص طرفش لب زدم
_با کمال میل
از جام بلند شدم و موزیک پلی شد
اروم رقص رو شروع کردیم
وقتی ک دستااشو دور کمرم حلقه زد متوجه نگاه خشمگین جیمز شدم
: خیلی خوبی
احساس خوبی داشتم
کمی بعد رقص تموم شد و رفتیم سر میز چند تا خانوم زیبا و سوفی نشسته بودن
بهت زده نگاش کردم و گفتم
_تو؟
••بله خانوم هرزه من
از سر حرص دادنش توجه نکردم اما اون ادامه داد
+هووم گفتم ک تو دیگ زنمی منم شوهرتم
بدو بریم بالا یه لباسی بپوش بریم خرید بدو
_خرید چی من خودم لباس دارم
چشم قره رفت و گفت
+گفتم بیاا
دنبالش راه افتادم
بعد اماده شدن رفتیم یکم خرید کردیم
یه رستوران شیک ناهار خوردیم و رفتیم خونه
_سلام رایا بیا این لباسا
: به به بانو میانا بیا ببینم چی خریدین
_یکم عن چرا این اینقدر بد سلیقس
پوزخندی زد و کاور لباسارو باز کرد
: وایییی چقد خوشگلههه خیلی بهت میاد حتما
_هووف توهم دست کمی ازش نداری
*شب
داشتم اماده میشدم واسه بار که جیمز وارد اتاق شد
+بیبی زود باش منتظرناا
_وایسا این بسته نمیشه بزار رایا رو صدا کنم
+هووف خودم میبندم بده
_نه نمبخوام
+گفتم چیوو ببندم لجبازی نکن
_این زیپ لباسو
*جیمز
(وقتی داشتم زیپشو میبستم داغی بدنش رو حس کردم انگار ک یه فرشته بود یه فرشته بدون بال
چرا نمیدونم چرا این با بقیه فرق داشت من هر کسیو میاوردم خونه خیلی نمیموندن اما این الان نزدیک بیست روزه اینجاس)
حرکت کردیم سمت بار
+خب ببین من الان دیگ شوهرتم
_جییمز کافیه دیگه کلافم کردی بابا هی این کلمه کثافتو تکرار میکنی اه
+اوکی بابا میگم ک حواست باشه
نفس عمیقی کشیدم و بیرون و نگاه کردم
یه تکست از طرف رایا داشتم
: سلام عزیزم
رسیدین
_سلام نه هنوز ولی امیدوارم نرسیم اخه خیلی کسل کنندس
تک خنده ای فرستاد و همونجا مکالمه تموم شد
با صدای جیمز به خودم اومدم
+هیی دختر گفتم رسیدیم
_باشه بابا چته
وقتی رو به رومو نگاه کردم شوکه شدم به حدی زیبا بود ک داشتم از اون لحضه شیرین فیض میبردم
: خیلی خوش اومدین جناب ارباب بفرمایید از اینطرف
برای اینکه عادی تر جلوه بدم دستامو توی دستاش گرفتم
+اوهو افرین ی چیزایی هم بلد بودی
_اگه میخوای دستامو بردارم
+نه نه
رسیدیم سر میز وقتی ک نشستم
جیمز اروم اومد کنار گوشم و با صدای بم گفت
+بیب من میرم نوشیدنی بگیرم برم پیش بقیع مواظبت کن
و بعد لیس ارومی به گردنم زد و رفت
_دیوونه(با خودش میگفته)
داشتم با کلافگی دور و ورمو میدیدم ک یه پسر جوونی اومد پیشم و با ارومی لب زد
: اجازه دارم با این بانوی زیبا یه رقص داشته باشم
نگاهی به جیمز انداختم با حرص طرفش لب زدم
_با کمال میل
از جام بلند شدم و موزیک پلی شد
اروم رقص رو شروع کردیم
وقتی ک دستااشو دور کمرم حلقه زد متوجه نگاه خشمگین جیمز شدم
: خیلی خوبی
احساس خوبی داشتم
کمی بعد رقص تموم شد و رفتیم سر میز چند تا خانوم زیبا و سوفی نشسته بودن
بهت زده نگاش کردم و گفتم
_تو؟
••بله خانوم هرزه من
از سر حرص دادنش توجه نکردم اما اون ادامه داد
۳.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.