عشق بی پایان پارت۱۳
عشق بی پایان پارت۱۳
از زیر لحاف نگاه کردم اما دستای رایا نبود
دستای رایا خیلی کوچولو بود
از زیر پتو نگاه کردم
خیلی حس بدی بود
فوری صورتمو برگردوندم با صورت جیمز برخورد کردم
خواستم بلند شم ک دستاش مانع شد
اینقدر ک دور پهلو هام رو سفت گرفته بود انمیتونستم تکون بخورم
بلاخره از زیر دستش فرار کردم
داشتم قدم اول رو برمیداشتم
ک صداش مانع شد
+بیب برگرد تو رخت خواب
زیر لب گفتم
_گمشو تو یکی دیگ
وقتی رفتم پایین رایا داشت صبحانه اماده میکرد
: سلام
صبحت بخیر
_سلام وای امروز خیلی کسلم
: وای نگو، امشب باید برین بار
_هوووف خداا
بعد از صبحانه رفتم داخل حیاط رو تاپ سوار شدم و کتاب میخوندم
رایا اومد سمتم و باهم گرم صحبت شدیم
از خواهر برام عزیز تر بود
در عمارت باز شدو یه دختر عملی وارد شد
رایا بدو بدو دویید سمتش
: سلام اینجا چیکار میکنی
••به تو چه فعلا برو لباس زیرای جیمز رو بشور ازم سوال جوابم نکن
: دخترع بی شرف یه نگا به خودت بنداز این عمارت دیگه خانم دارع
از دور تماشاشون میکردم میدونستم ک اینم یکی از زیر خوابای جیمزه
••کاری نکن برینم به هفت جد و ابادت قربتی
_چته چخبره
••کوچولو تو فعلا برو کتابتو بخون
ی سیلی تو صورتش خالی کردم
و انگشت اشارمو طرفش بردم و لب زدم
_زنیکع خراب یه بار فقط یه بار دیگه به من بگو کوچولو تا حسابتو برسم
بدبخت زیر خواب
+چخبره اینجا
سوفی تو اینجا چیکار داری
رفت سمتش و دستاشو گرفت و بهش گفت
••عشقم مگه تو نگفتی بیا اینجا بهت نیاز دارم
محکم هولش داد ک خورد زمین
+اشغال کثافت از اینجا بندازینش بیرون
••ولم کنین من مبخوام اینجا باشم این دختره فسقلی نباید زن تو بشه
بهت زده به جیمز نگاه کردم و لب زدم
_زنت؟!
از زیر لحاف نگاه کردم اما دستای رایا نبود
دستای رایا خیلی کوچولو بود
از زیر پتو نگاه کردم
خیلی حس بدی بود
فوری صورتمو برگردوندم با صورت جیمز برخورد کردم
خواستم بلند شم ک دستاش مانع شد
اینقدر ک دور پهلو هام رو سفت گرفته بود انمیتونستم تکون بخورم
بلاخره از زیر دستش فرار کردم
داشتم قدم اول رو برمیداشتم
ک صداش مانع شد
+بیب برگرد تو رخت خواب
زیر لب گفتم
_گمشو تو یکی دیگ
وقتی رفتم پایین رایا داشت صبحانه اماده میکرد
: سلام
صبحت بخیر
_سلام وای امروز خیلی کسلم
: وای نگو، امشب باید برین بار
_هوووف خداا
بعد از صبحانه رفتم داخل حیاط رو تاپ سوار شدم و کتاب میخوندم
رایا اومد سمتم و باهم گرم صحبت شدیم
از خواهر برام عزیز تر بود
در عمارت باز شدو یه دختر عملی وارد شد
رایا بدو بدو دویید سمتش
: سلام اینجا چیکار میکنی
••به تو چه فعلا برو لباس زیرای جیمز رو بشور ازم سوال جوابم نکن
: دخترع بی شرف یه نگا به خودت بنداز این عمارت دیگه خانم دارع
از دور تماشاشون میکردم میدونستم ک اینم یکی از زیر خوابای جیمزه
••کاری نکن برینم به هفت جد و ابادت قربتی
_چته چخبره
••کوچولو تو فعلا برو کتابتو بخون
ی سیلی تو صورتش خالی کردم
و انگشت اشارمو طرفش بردم و لب زدم
_زنیکع خراب یه بار فقط یه بار دیگه به من بگو کوچولو تا حسابتو برسم
بدبخت زیر خواب
+چخبره اینجا
سوفی تو اینجا چیکار داری
رفت سمتش و دستاشو گرفت و بهش گفت
••عشقم مگه تو نگفتی بیا اینجا بهت نیاز دارم
محکم هولش داد ک خورد زمین
+اشغال کثافت از اینجا بندازینش بیرون
••ولم کنین من مبخوام اینجا باشم این دختره فسقلی نباید زن تو بشه
بهت زده به جیمز نگاه کردم و لب زدم
_زنت؟!
۲.۰k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.