عشق نفرین شده
#عشق_نفرین_شده
#پارت_20
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
لیسا: کوک..
جونگکوک: جونم...
لیسا: حالا بنظرت.. تا س ماه دیگه میتونم.. تحمل کنم
جونگکوک: باید.. تحمل کنی... بهت دست بژنم. وضعیت چن دیقه پیش... میشه..
لیسا: اما من الانشم.... دلم برات تنگ شده...
جونگکوک: برای خودم.... یا بدنم...
لیسا: مگه میشه دلم برات تنگ نشه... ولی...
جونگکوک: نزار... همینجا... کارو ی سره کنم... میدونی رحم نمیکنم...
لیسا: چون اینو میخوام... تحریکت میکنم...
جونگکوک: تحریکم نکن... هار میشم... بعدش بدجور... ب ف**ا**ک**ت میدم...
لیسا:... منم... کشته مرده... اون... عض//وتم.. دیگه..
جونگکوک: لیسا...
لیسا: جانم...
جونگکوک: میدونی... تا س ماه دیگه.. اون... سو***اخ کوچولو.... بدجور... ت**گ میشه...
لیسا:... منم.... داغشو دوص دارم... ک ناله کنم...
جونگکوک: جیغات ازارم میده... بیشتر ناله کن...
لیسا:... ددی... داری تحریکم میکنی...
جونگکوک: اوه.. جدی...
لیسا: اهوم... همین الان میخوامت...
جونگکوک: ماشینو زدم... خودکار... و صندلیمو خوابوندم.... و لیسا... اومد... روم خوابید...
لیسا:... ددی... خطرناک نیس...
جونگکوک: مارو میبره.... ی مخله خلوت...
لیسا:... منم... ک منتظزش بودم...
جونگکوک: خواستم... لب****شو ب کام بگیرم... ک الکس زنگ زد...
لیسا: از روش بلند.. شدمو... برگشتیم.. سر حالت اول... شاکی بودم... از گوشی...
خیلی.. اصلا چرا گوشی اختراع شد...
جونگکوک: ب شاکی بودنش... تلخندی زدمو....وقتی.. رسیدیم... بی چون و چرا رف بالا.. خپاستم برم دنبالش.. ک... الکس اومد دنبالم و باهم رفتیم شرکت...
*
(فلش بک... ب حورا و الکس)
حورا: دلم بدجور درد میکرد... هم درد... پر////یودی... و هم درد... را////بطه... اونمو.. بریده بود...
بدجور درد داشتم.. اروم جوری ک الکس بیدار نشه... رفتم.. دستشویی و پ*د رو عوض کردمو رفتم.. پایین.. داشتم دنبال.. مسکن میگشتم.. ک یهو... دستای گرمی رو دور خودم حس کردم...
الکس: درد داری...
حورا: ا.. اره...
الکس: میخوای.. ب روش خودم خوبت کنم..
حورا: چجوری..
الکس: بریم.. حموم...
حورا: نه مرسی..
الکس: تک خنده ای زدمو گفتم... فقط میخوام.. دلتو ماساژ بدم...
حورا: با همون حالت... رفتم.. سمت.. یخچال... ک با برخورد بوی... مواد غذایی ب مشامم.. حالم بد شد..
#پارت_20
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
لیسا: کوک..
جونگکوک: جونم...
لیسا: حالا بنظرت.. تا س ماه دیگه میتونم.. تحمل کنم
جونگکوک: باید.. تحمل کنی... بهت دست بژنم. وضعیت چن دیقه پیش... میشه..
لیسا: اما من الانشم.... دلم برات تنگ شده...
جونگکوک: برای خودم.... یا بدنم...
لیسا: مگه میشه دلم برات تنگ نشه... ولی...
جونگکوک: نزار... همینجا... کارو ی سره کنم... میدونی رحم نمیکنم...
لیسا: چون اینو میخوام... تحریکت میکنم...
جونگکوک: تحریکم نکن... هار میشم... بعدش بدجور... ب ف**ا**ک**ت میدم...
لیسا:... منم... کشته مرده... اون... عض//وتم.. دیگه..
جونگکوک: لیسا...
لیسا: جانم...
جونگکوک: میدونی... تا س ماه دیگه.. اون... سو***اخ کوچولو.... بدجور... ت**گ میشه...
لیسا:... منم.... داغشو دوص دارم... ک ناله کنم...
جونگکوک: جیغات ازارم میده... بیشتر ناله کن...
لیسا:... ددی... داری تحریکم میکنی...
جونگکوک: اوه.. جدی...
لیسا: اهوم... همین الان میخوامت...
جونگکوک: ماشینو زدم... خودکار... و صندلیمو خوابوندم.... و لیسا... اومد... روم خوابید...
لیسا:... ددی... خطرناک نیس...
جونگکوک: مارو میبره.... ی مخله خلوت...
لیسا:... منم... ک منتظزش بودم...
جونگکوک: خواستم... لب****شو ب کام بگیرم... ک الکس زنگ زد...
لیسا: از روش بلند.. شدمو... برگشتیم.. سر حالت اول... شاکی بودم... از گوشی...
خیلی.. اصلا چرا گوشی اختراع شد...
جونگکوک: ب شاکی بودنش... تلخندی زدمو....وقتی.. رسیدیم... بی چون و چرا رف بالا.. خپاستم برم دنبالش.. ک... الکس اومد دنبالم و باهم رفتیم شرکت...
*
(فلش بک... ب حورا و الکس)
حورا: دلم بدجور درد میکرد... هم درد... پر////یودی... و هم درد... را////بطه... اونمو.. بریده بود...
بدجور درد داشتم.. اروم جوری ک الکس بیدار نشه... رفتم.. دستشویی و پ*د رو عوض کردمو رفتم.. پایین.. داشتم دنبال.. مسکن میگشتم.. ک یهو... دستای گرمی رو دور خودم حس کردم...
الکس: درد داری...
حورا: ا.. اره...
الکس: میخوای.. ب روش خودم خوبت کنم..
حورا: چجوری..
الکس: بریم.. حموم...
حورا: نه مرسی..
الکس: تک خنده ای زدمو گفتم... فقط میخوام.. دلتو ماساژ بدم...
حورا: با همون حالت... رفتم.. سمت.. یخچال... ک با برخورد بوی... مواد غذایی ب مشامم.. حالم بد شد..
۸.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.