پارت ۱۷۵
پارت ۱۷۵
#جونگکوک
حاضر شدم میخواستم برم کمپانی ولی گفتم اول یه سر به جویی بزنم ! گرچه از محیط بیمارستان متنفرم ولی بازم جویی واسم جایگاه خاصی داشت ! همچنین واسه هیونگ خودم .. میدونم تو چه شرایط سختی آن!
رفتم تو بیمارستان و سریع رفتم سمت اتاق جویی .. در رو باز کردم و بستم .. تهیونگ دراز کشیده بود روی تخت و بهش سرم وصل بود .. با صدای در چشماشو باز کرد و نگاهم کرد ... با نگرانی رفتم سمت تختش !
من: تهیونگ ...!
تهیونگ: ششش بریم تو حیاط حرف بزنیم تازه خوابیده !
سرمش رو برداشت و رفتیم تو حیاط و نشستیم
من: تهیونگچی شده؟ چرا سرم زدی؟ نکنه اون حروم زاده به توام ...
تهیونگ: نه جونگ کوک! من ضعف داشتم به خاطر همون برام سرم زدن ..
من: جویی حالش خوبه!؟
تهیونگ: نه .. حح 🥺 عذاب میکشه ! همش هم به خاطر بی عرضگی منه !
من: هیونگ !!!
تهیونگ: نمیتونم حتی بهش دست بزنم ! دکتر گفته با کوچیک ترین تماسی زود تحریک میشه!
من: به خاطر اون آمپول اس؟
تهیونگ: اره .. بی شرف خیلی بهش تزریق کرده بود !
من: تهیونگ ! خوب میشه ! مطمن باش خوب میشه! پس سعی کن ناراحتیت رو مخفی کنی ! اون وقتی ناراحتی تورو ببینه بیشتر ناراحت میشه! نا امید میشه! و ...
تهیونگ: و چی؟
من: من اگه جلوی سومی گریه نمیکردم ممکن بود زنده بمونه ! ... پس..پس تو اشتباه منو نکن ! 😭
تهیونگ: جونگ کوک فکر کردم فر...
من: فراموش کنم؟ ... چه طور ممکنه !؟ تا آخر عمر اون تو ذهنم هک شده! فراموش کردنش غیر ممکنه !
#جونگکوک
حاضر شدم میخواستم برم کمپانی ولی گفتم اول یه سر به جویی بزنم ! گرچه از محیط بیمارستان متنفرم ولی بازم جویی واسم جایگاه خاصی داشت ! همچنین واسه هیونگ خودم .. میدونم تو چه شرایط سختی آن!
رفتم تو بیمارستان و سریع رفتم سمت اتاق جویی .. در رو باز کردم و بستم .. تهیونگ دراز کشیده بود روی تخت و بهش سرم وصل بود .. با صدای در چشماشو باز کرد و نگاهم کرد ... با نگرانی رفتم سمت تختش !
من: تهیونگ ...!
تهیونگ: ششش بریم تو حیاط حرف بزنیم تازه خوابیده !
سرمش رو برداشت و رفتیم تو حیاط و نشستیم
من: تهیونگچی شده؟ چرا سرم زدی؟ نکنه اون حروم زاده به توام ...
تهیونگ: نه جونگ کوک! من ضعف داشتم به خاطر همون برام سرم زدن ..
من: جویی حالش خوبه!؟
تهیونگ: نه .. حح 🥺 عذاب میکشه ! همش هم به خاطر بی عرضگی منه !
من: هیونگ !!!
تهیونگ: نمیتونم حتی بهش دست بزنم ! دکتر گفته با کوچیک ترین تماسی زود تحریک میشه!
من: به خاطر اون آمپول اس؟
تهیونگ: اره .. بی شرف خیلی بهش تزریق کرده بود !
من: تهیونگ ! خوب میشه ! مطمن باش خوب میشه! پس سعی کن ناراحتیت رو مخفی کنی ! اون وقتی ناراحتی تورو ببینه بیشتر ناراحت میشه! نا امید میشه! و ...
تهیونگ: و چی؟
من: من اگه جلوی سومی گریه نمیکردم ممکن بود زنده بمونه ! ... پس..پس تو اشتباه منو نکن ! 😭
تهیونگ: جونگ کوک فکر کردم فر...
من: فراموش کنم؟ ... چه طور ممکنه !؟ تا آخر عمر اون تو ذهنم هک شده! فراموش کردنش غیر ممکنه !
۱۶.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.