تحت تعقیب پارت ۹

بعد سالیان سال پارت گذاشتن 😐
بریم سر رمان


از زبان شدو

دیگه شب شده و روژم رفته شهر . باید سونیکو پیدا کنم واقعا دوستش دارم... یه حس خاصی نسبت به این خارپشت دارم.... اسمش واقعا برام اشناست
لباس میپوشم و از غار میرم بیرون
بد نیست یه شکار برما
لابلای درختا راه میرم یه چیزی جلومه تشخیص
نمی دم چیه
بهم نزدیک نیشه یه خنجر داره ولی جرعت نداره بالا بگیرتش ..شونه هاشو گرفتم : به به شکار امشبمون چه گوگولیه خانم کوچولو داشتی کجا میرفتی؟
اون صداش از ترس بند اومده گوشش تا کمرش میان چه عجیبه 😐😐
من:اسمت چیه؟
اون: ککریم خرگوشه
من: میخوام بهت لطف کنم و نخورمت ولی ازادت نمیکنم
بازوشو گرفتم و دنبال خودم کشیدم
یهو میزنه زیر گریه : اقا خواهش میکنم ولم کنید ..😭😭😭 مامانم .. نگرانم میشه ... مامان... کمک ..

وای خدا الان اهالی روستا رو خبر میکنه
من: ساکت ساکت الان میبرمت پیش مامانت ساکت
؟: اهای ولش کن
ای وای گیرم انداختن ولی نمیتونم فرار کنم مخفیگاهو پیدا میکنن پس ...
؟: ننننههههه
حمله میکنم بهش مشتمو میبرم بالا
سونیک : شدو دست نگهدار
من: سونیک ...


ادامه دارد......
دیدگاه ها (۳)

من برگشتم

کککررووممیی مامانم بافته ❤️👩🏻👩🏻

رررووووزز دددخختتتررر مممببااارککک ♥️♥️♥️💕🌼

تفنگ پارت ۶

خطوط موازی

~حقیقت پنهان~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط