پارت اول👤=
پارت اول👤=
صفحه اتاق رو نشون میداد که خونه یکی از دوستای منصور بود.همه ی دوستاش نشسته بودن رو زمین داشتن فیلم میدیدن.کیان:«اه بابا بسه دیگه،چقدر باید فیلم ببینیم،پاشین یکم بترکونیم»دارا:«من که ترجیح میدم بشینم»-بقیه چی؟(بقیه داشتن فیلم میدیدن و هیچی نگفتن)هوی،با شماما،الو/کیان پا شد رفت سیم تلویزیونو کشید و خاموش کرد.همه اعتراض کردن:«بابا کیان این چه مرضیه داری تو/داشتیم فیلم میدیدم/خیلی بیشعوری/عی بابا»-هی ازتون سوال میپرسم جواب نمیدین،مث آدامس ولو شدیم رو زمین،پاشین یه تحرکی چیزی بکنیم،آهنگ باز کنیم،برقصیم/منصور:«راست میگه دیگه آقا،تا شما آهنگ باز کنین من میرم زود غذا درست میکنم بیام»-لازم نیست خودم سفارش دادم،یالا پاشین/همه پاشدن.چراغو خاموش کردن.یه آهنگ ریمیکس دار باز کردن.صفحه محو شد و خونه منصور نشون داد که درو باز کرد اومد خونه.درو یواشکی بست.یواشکی اومد داخل.همین که خواست سرشو بگردونه به اتاق خواهرش،یهو بهار اومد جلو.منصور یهو پشتشو نگاه کرد ترسید:«ترسیدم بیشعور!!!تو اینجا چیکار میکنی،نخوابیدی؟؟؟»بهار:«نِچ،کجا بودی تا الان؟»-به تو چه/-با خواهرت درست صحبت کن،ازت سوال پرسیدم مث آدم جواب بده،گفتم کجا بودی تا الان/-بهار تو دخالت نکن/-عه؟!پس که اینطور،به من نخوای جواب بدی به مامان که مجبوری جواب بدی/-مامان کجاست/-به تو چه/-بهار اعصابم خورده ازت پرسیدم مامان کجاست/-چی گفتم مگه حرف خودتو برگردوندم،تو اتاقه/-خوابیده؟/-نِچ/-ها؟/-کَری؟میگم بیداره/مامانش از تو اتاق دیگه:«منصور؟؟!!»منصور ترسید:«مامان تورو به حضرت عباس این چه اداییه نصف شبی در میارین،یه بار بهار منو ترسونده یه بارم تو»-حقته،از وقتی رفتی چشم انتظار تو ام که کِی میای،کدوم قبرستونی بودی؟؟؟/-مامان...میگم برو تو همه چیو میام توضیح میدم.../-تو گوه میخوری،بیا ببینم باز چه غلطی کردی/-عه مامان.../-کوفت مامان،یامان مامان،داری رو مخم راه میریا بدجوری عصبانیم،بیا تو تا با دمپایی لهت نکردم/رفت داخل.منصور که یواش یواش داشت میرفت داخل خواهرش با خنده شیطانی داشت بای بای میکرد.منصور دیدش:«زهرمار،مردم خواهر دارن اینم خواهر من»-تو چشم نداری خواهر گلی مثل منو ببینی،برو تا مامان با دمپایی نزدتت/-بی مزه/رفت داخل.
صفحه اتاق رو نشون میداد که خونه یکی از دوستای منصور بود.همه ی دوستاش نشسته بودن رو زمین داشتن فیلم میدیدن.کیان:«اه بابا بسه دیگه،چقدر باید فیلم ببینیم،پاشین یکم بترکونیم»دارا:«من که ترجیح میدم بشینم»-بقیه چی؟(بقیه داشتن فیلم میدیدن و هیچی نگفتن)هوی،با شماما،الو/کیان پا شد رفت سیم تلویزیونو کشید و خاموش کرد.همه اعتراض کردن:«بابا کیان این چه مرضیه داری تو/داشتیم فیلم میدیدم/خیلی بیشعوری/عی بابا»-هی ازتون سوال میپرسم جواب نمیدین،مث آدامس ولو شدیم رو زمین،پاشین یه تحرکی چیزی بکنیم،آهنگ باز کنیم،برقصیم/منصور:«راست میگه دیگه آقا،تا شما آهنگ باز کنین من میرم زود غذا درست میکنم بیام»-لازم نیست خودم سفارش دادم،یالا پاشین/همه پاشدن.چراغو خاموش کردن.یه آهنگ ریمیکس دار باز کردن.صفحه محو شد و خونه منصور نشون داد که درو باز کرد اومد خونه.درو یواشکی بست.یواشکی اومد داخل.همین که خواست سرشو بگردونه به اتاق خواهرش،یهو بهار اومد جلو.منصور یهو پشتشو نگاه کرد ترسید:«ترسیدم بیشعور!!!تو اینجا چیکار میکنی،نخوابیدی؟؟؟»بهار:«نِچ،کجا بودی تا الان؟»-به تو چه/-با خواهرت درست صحبت کن،ازت سوال پرسیدم مث آدم جواب بده،گفتم کجا بودی تا الان/-بهار تو دخالت نکن/-عه؟!پس که اینطور،به من نخوای جواب بدی به مامان که مجبوری جواب بدی/-مامان کجاست/-به تو چه/-بهار اعصابم خورده ازت پرسیدم مامان کجاست/-چی گفتم مگه حرف خودتو برگردوندم،تو اتاقه/-خوابیده؟/-نِچ/-ها؟/-کَری؟میگم بیداره/مامانش از تو اتاق دیگه:«منصور؟؟!!»منصور ترسید:«مامان تورو به حضرت عباس این چه اداییه نصف شبی در میارین،یه بار بهار منو ترسونده یه بارم تو»-حقته،از وقتی رفتی چشم انتظار تو ام که کِی میای،کدوم قبرستونی بودی؟؟؟/-مامان...میگم برو تو همه چیو میام توضیح میدم.../-تو گوه میخوری،بیا ببینم باز چه غلطی کردی/-عه مامان.../-کوفت مامان،یامان مامان،داری رو مخم راه میریا بدجوری عصبانیم،بیا تو تا با دمپایی لهت نکردم/رفت داخل.منصور که یواش یواش داشت میرفت داخل خواهرش با خنده شیطانی داشت بای بای میکرد.منصور دیدش:«زهرمار،مردم خواهر دارن اینم خواهر من»-تو چشم نداری خواهر گلی مثل منو ببینی،برو تا مامان با دمپایی نزدتت/-بی مزه/رفت داخل.
۵۸۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.