جرعتحقیقت

#جرعت_حقیقت
پارت 11🥂




صبح با صدای آلارم بیدار شدیم
ات: صبح بخیل(کیوت
کوک: صبح بخیر نفسم
ات: باید چمدون جمع کنیم پاشو بریم صبحونه بخوریم
کوک: تو برو من برم حموم بعدش میام
ات: باش

رفتم پایین دوتا شیر موز درست کردم(منم میخوامم😂💔) گذاشتمشون روی میز
بعدشم چندتا پنکیک داشتم درست میکردم که دوتا دست دور کمرم حلقه شد
کوک: چرا انقد خوشگلی
ات: به تو نمیرسم(حرف حق😂🤌🏻🗿)
کوک: قربونت برم
ات:(میخنده

نشستیم صبحونمونو خوردیم و رفتیم بالا تا چمدون جمع کنیم
کوک چمدون سیاهشو در آورد منم سفیدمو بزرگترین و کوچکترین سایزشو برداشتم
توی بزرگ تره لباسامو چیدم توی کوچیکه لوازم آرایشی و بهداشتیمو
کوکم لباساشو برداشت ساعتو دیدیم7بود
کوک: خب آماده شو کم کم بقیه میان اینجا تا راه بیفتیم
ات: باش
خیلی خوش حال بودم چون قرار بود تا یه هفته بی دردسر زندگی کنیم و شبیه آدمای عادی باشیم

رفتم حموم و یه دوش 20 دیقه ای گرفتمو اومدم
یه کراپ سفید که آستین نداشت پوشیدم با شلوارک سفیدم
موهامو بالا بستم و یه تینت و کانسیلرم زدم و تموم شد

ویو کوک:

داشتم آماده میشدم یه شلوار سفید پوشیدم با یه لانگ مشکی موهامم شونه کردمو تموم شد(آماده شدن دخترا و پسرارو میتونین اینجا مقایسه کنین😂🦦)

زنگ درو زدن و ات دویید درو باز کرد

ویو ات:

درو باز کردم بچه ها بودن
ات: سلاااامممم
بچه ها: سلامم
ته: بسه آماده این؟
ات: آره بزار کوکو صدا کنم
ته: باشه
رفتم بالا بهش گفتم بیاد و رفتیم سوار ماشینا شدیم

توی راه سر یه رستوران وایسادیم و ناهار ظهرمونو گرفتیم و راه افتادیم

ات: کوک یه آهنگ بزار
کوک: باش
کوک آهنگ گزاشتو ادامه دادیم

برای ناهار وایسادیم


ادامه دارد....
دیدگاه ها (۲)

#جرعت_حقیقت پارت 12🐾برای ناهار وایسادیمبچه ها داشتن غذارو می...

خدا مرگم بده هرکی فهمید جهنم میبینمش😁

#جرعت_حقیقت پارت8🥂همه داشتن بیدار میشدن عجیب همه یه زمان میو...

اگر آرمی واقعی هستی لایک کن

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۰

جیمین فیک زندگی پارت ۸۵#پایان فلش بکجیمین: اینجوری شد دیگهما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط