رمانه دخترک دلبرک

پارت : one

سلام من دیانا هستم 20 سالمه و من پدر مادرمو تو یه حادثه از دست دادم و من رو مادر بزرگم بزرگ کرده و امروز روز خاکسپاری مادر بزرگم هست.

سلام من ارسلان هستم 22 سالمه مامان بزرگ دیانا خاله ی مامانه منه هست .

ارسلان:تسلیت میگم غم آخرتون باشه😔.
دیانا:مرسی مادربزرگ من هم مادرم بود هم پدرم هم دوستم و مرگش برای من خیلی سخته و من دیگه کسی رو برا از دست دادن ندارم .
ارسلان:ناراحت نباش یه جوری یه آدم وارد زندگیت میشه که انگار از بچگی باهاش بودی😊.
مادره ارسلان: پسرم
ارسلان : جانم
مادر ارسلان:بیا بریم
ارسلان:باشه مامان.
ارسلان:خداحافظ عا اسم تو چیه؟
دیانا: اسم من دیانا هست اسم تو چیه؟
ارسلان: اسم من ارسلانه من باید برم خداحافظ.
دیانا:خداحافظ
ارسلان:مامان اون دختره کی بود؟
مادر ارسلان:اون دختره نوه خاله ی منه.
ارسلان:مامان دختره خیلی ناراحت بود بیچاره فکر کنم مادر پدرش هم ولش کرده باشن .
مادر ارسلان:نه مادر پدرش به رحمت خدا رفتن.
ارسلان:عه انقدر حرف زدیم رسیدیم خونه.
در: تخ تخ

ادامه دارد....
لایک بالا 5
دیدگاه ها (۳)

بچم

دخترکه دلبرکپارت:two ارسلان:عه مامان محرابه.سلام من محرابم ۲...

رمان بزارم؟

عررر 🥹یادتونه؟

عشق‌ممنوعه

رمان بغلی منپارت ۱۲۹و۱۳۰ ارسلان: یه لحظه احساس کردم قلبم نمی...

رمان انیمه «هنوز نه!» چپتر ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط