خانزاده پارت جلددوم

🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت14 #جلد_دوم

* * * * *
امروز اهورا داشت می رفت روستا...با کیمیا و یاشار هم داشت میرفت.
می خواست وارث اربابو بهش نشون بده و پرونده آیلین بیچاره رو برای همیشه ببنده.

کرواتش و براش بستم و گفتم
_من دارم میرم دانشگاه...مونسو میذارم پیش راحیل...حالا این سفر کاریت کجاست؟
به دروغ گفت
_کیش! پس فردا میام.
نامحسوس پوزخندی زدم و گفتم
_خوش به حالت پس! برام گوشماهی جمع کن.
اخماشو کشید توهم و گفت
_سفر کاریه ایلین! اصلا ساحل نمیرم.
نمیدونم چرا دوست داشتم این بحث و ادامه بدم و کاری کنم به غلط کردن بیوفته.
دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم
_تو که تا چهارشنبه اونجایی، میخوای منم یه بلیط بگیرم با مونس بیایم پیشت آخر هفتمونو اونجا باشیم؟ می دونی مونس چقدر دلش تفریح می خواد؟ طفلی بچم پدرش رو هم درست و حسابی ندیده تو این چند روز.
دستامو از دور گردنش باز کرد و غضبناک گفت
_نه آیلین! می خوام فورا برگردم. الانم دیرم شده...مواظب خودت و مونس باش، خداحافظ.
از اتاق رفت بیرون و بعدشم صدای بسته شدن در اومد.
حتی یه خداحافظی درست و حسابی هم باهام نکرد!
باید زود تر می رسیدم روستا و یه جایی پیدا می کردم تا همه چیزو با چشمای خودم ببینم و باورم شه.
تند لباس پوشیدم و مونسو سپردم پیش راحیل و از جاده قدیمی به سمت روستا روندم تا توی راه با اهورا مواجه نشدم.
بعد از گذشت چند ساعت بالاخره رسیدم.
توی این سه سال اینقدر این راه و رفته بودم که از بر شده بودم.
ماشینم رو توی یه خرابه پارک کردم و رفتم سمت خونه اهورا اینا.
خونشون یه اتاق زیره شیروونی داشت که مامانش همیشه ترشیاشو میذاشت اون جا تا برسن.
راه پله ای که می خورد به اون اتاق همونجا دمِ در بود و می تونستم بدون دیده شدن داخل برم.
پشت تیر برق ایستادم تا یه موقعیت خوب گیرم بیاد و بتونم برم تو.
این تنها راهی بود که اهورا نمی فهمید منم هستم.
منم حضور دادم و شاهد همه چیزم!

🌹🍁
🍁🍁🍁🍁
#عکس_نوشته #عاشقانه #wallpaper #جذاب #فانتزی #فردوس_برین #هنر_عکاسی #FANDOGHI #دخترونه #lana #هنر
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت15 #جلد_دومبلاخره موقعیت خوب پیش اومد و...

#خان_زاده #پارت16 #جلد_دوم. باید به خودم میومدم این مرد که ...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت13 #جلد_دومنفسم بند اومد!تموم وجودم از ...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت12 #جلد_دومهمین که تماسو قطع کردم بلند ...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

A girl from tomorrow(part 2)

ازدواج از روی اجبار۲ ادامه پارت۱۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط