عشق لجباز

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
#part_60


#رها
طاها خودشو نزدیک کرد و بوسه ای رو پیشونیم کاشت و دستمو و گرفت و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم

منتظر شدیم تا شکیبو فریالم کارشون تموم شه و راه بیوفتیم

ولی مگه تموم میشد فریال بیچاره با اون وضعش ده بار از پله های دم ساختمون رفت بالا دوباره اومد تا آخر شکیب عصبی شد و داد زد:بابا بسه دیگه فریال اذیت میشه
نمیتونین فیلم بگیرین برین گمشید

فیلم بردار:آقای غلامی ما که واسه خودمون نمیگیم فیلموتون خوب میشه

فریال:عیب نداره شکیب من از شما عذر میخوام اقا بفرمایید

بالاخره تموم شد راه افتادیم سمت باغ واسه عکاسی
مبین و نازی داشتن با ماشین خودشون میومدن
رسیدیم باغ پیاده شدن و نگاهی به دور و ورم کردم

چه جای رویایی بود
رها:وای طاها عجب جای قشنگیه

طاها:بیا بریم دگ

رفتیم و لباسای بیرون و عوض کردیم و رفتیم واسه عکاسی و فیلم برداری

کلییی عکس و فیلم گرفتیم و ساعت نزدیک ۷ بود رفتیم تالار

وارد سالن شدیم دیدیم اوههه چقد مهمون از خانواده همممون گرفته تا رفیقای چندین و چند سالمون

یهو سنگینی نگاه یکیو احساس کردم چشم چرخوندم دیدم بابامه
ترسیدم و سریع رفتم تو بغل طاها
طاها:...

ادامه دارد ... •📕❤•
خاب عشقا رمانمون ب پایان رسید🙂💋کامل تموم نشداا یعنی واسه امروز دیگ تموم شد فردا ۲ پارت واستون میزارمح🤍🤍🤍🥺🥺💋
دیدگاه ها (۱)

استوری فریال

استوری فریال

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_59#طاهامبین رفته بود ماشین و گل بزنه م...

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀#part_58#رها نشستم رو صندلی و یهو یه گله آدم ...

#دوپارتی#هیونجین #درخواستی اخرثقتی شب عروسی... ویو ات ساعت ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط