فرشته ی نجات من

فرشته ی نجات من »

( پارت ۶)

داشتیم از در خونه میزدیم بیرون که یهو کوک وایساد.

ا.ت : چیشد ؟

کوک : عاااا من یه چیز رو یادم رفت بگم .

ا.ت : چی؟

کوک : خب برای نمردنت و زنده موندنت در این مکان . * با خنده ی بلند .*
باید یسری قوانین رو رعایت کنی .

ا.ت : اوکی . خب ؟

کوک : قانون اول چهره ی تو توی این جهان یکی زیباترین چهره هایی که یه دختر میتونه داشته باشه
پس دور نشو از من چون میدزدنت اوکی ؟

ا.ت : اوکی خب بعد ی؟

کوک : دیگه هیچی همین دیگه .* با خنده خرگوشی *

ا.ت : خب اول کجا باید بریم و میریم ؟

کوک : اول میریم جای مورد علاقه ی من یا همون پاتوق من رودخانه ی جنگل پری.

وقتی رسیدیم کوک گفت رسیدیمممم حالا ارامش رو به معنای واقعی کلمه تجربه کن .

کوک چشماش رو بست یه نفس عمیق کشید و روی زمین دراز کشید .

کوک ویو :

ا.ت هم کار من رو تکرار کرد بعد از چند دقیقه از روی زمین بلند شدیم و همینجوری بدون هیچ حرفی توی جنگل میچرخیدیم من دوربینم رو اورده بود و بعضی موقع ها یواشکی و سوسکی از  ا.ت عکس میگرفتم .
به نظرم اون یه فرشته بود :)

( عکس های ا.ت اسلاید های ۲.۳.۴.۵)

بعد از اینکه گشتیم من گفتم .
کوک : ا.ت بیا برین یه چیزی بخوریم .
ا.ت هم سرش رو تکون داد و پشت سر من اومد .

__________________________

بچه ها میدونم خیلی کوتاه شد وای ساعت ۳ و هیجده دقیقه ی صبحه و من واقعا خوابم میادددد بقیش رو فردا میزارم حتما :)
دیدگاه ها (۰)

پروفایل عوض شددد😂

https://wisgoon.com/meliolialiotli:))))

«فرشته ی نجات» (پارت ۵)ا.ت ویو : روی تخت خودم رو پرت کردم و ...

نگاهاشون :)

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "P,16...رفتیم و لبایامونو پوشیدم ... رفتیم پایین پیش...

پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط