پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی
پارت ۹۲
ا،ت ویو
که یهو یه گارسونه اومد و یه کیک تولد کیوت دستش بود ، وای یادم اومد امروز تولدمه ، ذوققق ، کوک یادش مونده 🥺
کیکو گذاشت که هر ستاشون گفتن
کوک و جیمین و میا : سانگ ایل چوکا هامیندا...... سانگ ایل چوکا هامیندا ......سانگ ایل چوکا هامیندا (تولدت مبارک به کره ای )
ا،ت : مرسیییییی
رفتم و گونه ی کوکه بوسیدم
و باهم کیکو برشکردیم و خوردیم
میا : خب حالا نوبت کادوهاس
جیمین : اول کادوی من
میا : بعدشم من
جیمین کادوشو بهم داد ، بازش کردم ، یه بلیط سینما برای منو کوک بود
ا،ت : مرسی جیمین شی
جیمین : خواهش ، چیز دیگه ای به ذهنم نرسید گفتم اینو بگیرم
ا،ت : مرسی خیلی خوبه
میا : خب بسه دیگه نوبت کادوی منه ، بیا ا،ت جونم تولدت مبارک ، دیگه داریم پیر میشیم😂
ا،ت : وای از دست تو 😂
کادورو گرفتم و باز کردم ، یه ساعت دخترونه بود
ا،ت : وای مرسی میا جونممممم
میا : خواهش ا،ت جونممم
ا،ت : خیلی خوشگله ، خوش سلیقه ایا
میا : مرسی😊
کوک : خب خب نوبت منههه
وای واسه کادوی کوک به طرز عجیبی هیجان داشتم
کادورو داد و باز کردم که دیدم توش ی...یه ک..کفش کوچولوی بچس
ا،ت : عشقم اینو باید واس تولد میا میگرفتیم
کوک : خب توام
ا،ت: یع...یعنی منم دارم مامان میشم ؟
میا و کوک و جیمین : آرع مامان جدید
کوک : مرسی عشقم ، که یه سمره (درسته؟) ی عشق تو دلته که ۹ ماه دیگه به دنیا میاد
کوکو بغل کردم و با موسیقی ای که پخش میشد رقصیدیدم و بعد شام خوردیم و بعد خدافظی کردیم و اومدیم خونمون
کوک: به آجوما گفتم بیاد فردا صبح میاد
ا،ت : بقیه درمورد بچه میدونن ؟
کوک: آرع همه میدونن
ا،ت : خوبه
روی تخت نشسته بودم و داشتم از خودم عکس میگرفتم
کوک اومد کنارم و گوشیمو گرفت
ا،ت : بدع گوشیمو کوکی
کوک : کاری ندارم بیا بخابیم خوابم میادددد
باشع ای گفتم و کنارش روی تخت دراز کشیدم و تو بغل هم خوابمون برد
ا،ت ویو
که یهو یه گارسونه اومد و یه کیک تولد کیوت دستش بود ، وای یادم اومد امروز تولدمه ، ذوققق ، کوک یادش مونده 🥺
کیکو گذاشت که هر ستاشون گفتن
کوک و جیمین و میا : سانگ ایل چوکا هامیندا...... سانگ ایل چوکا هامیندا ......سانگ ایل چوکا هامیندا (تولدت مبارک به کره ای )
ا،ت : مرسیییییی
رفتم و گونه ی کوکه بوسیدم
و باهم کیکو برشکردیم و خوردیم
میا : خب حالا نوبت کادوهاس
جیمین : اول کادوی من
میا : بعدشم من
جیمین کادوشو بهم داد ، بازش کردم ، یه بلیط سینما برای منو کوک بود
ا،ت : مرسی جیمین شی
جیمین : خواهش ، چیز دیگه ای به ذهنم نرسید گفتم اینو بگیرم
ا،ت : مرسی خیلی خوبه
میا : خب بسه دیگه نوبت کادوی منه ، بیا ا،ت جونم تولدت مبارک ، دیگه داریم پیر میشیم😂
ا،ت : وای از دست تو 😂
کادورو گرفتم و باز کردم ، یه ساعت دخترونه بود
ا،ت : وای مرسی میا جونممممم
میا : خواهش ا،ت جونممم
ا،ت : خیلی خوشگله ، خوش سلیقه ایا
میا : مرسی😊
کوک : خب خب نوبت منههه
وای واسه کادوی کوک به طرز عجیبی هیجان داشتم
کادورو داد و باز کردم که دیدم توش ی...یه ک..کفش کوچولوی بچس
ا،ت : عشقم اینو باید واس تولد میا میگرفتیم
کوک : خب توام
ا،ت: یع...یعنی منم دارم مامان میشم ؟
میا و کوک و جیمین : آرع مامان جدید
کوک : مرسی عشقم ، که یه سمره (درسته؟) ی عشق تو دلته که ۹ ماه دیگه به دنیا میاد
کوکو بغل کردم و با موسیقی ای که پخش میشد رقصیدیدم و بعد شام خوردیم و بعد خدافظی کردیم و اومدیم خونمون
کوک: به آجوما گفتم بیاد فردا صبح میاد
ا،ت : بقیه درمورد بچه میدونن ؟
کوک: آرع همه میدونن
ا،ت : خوبه
روی تخت نشسته بودم و داشتم از خودم عکس میگرفتم
کوک اومد کنارم و گوشیمو گرفت
ا،ت : بدع گوشیمو کوکی
کوک : کاری ندارم بیا بخابیم خوابم میادددد
باشع ای گفتم و کنارش روی تخت دراز کشیدم و تو بغل هم خوابمون برد
- ۴۸.۱k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط