فیک چرا تو

#فیک: چرا تو؟
       پارت هفتاد و هشت☆
لِئو: کجا؟
یونا: نظرت چیه بریم گیم بزنیم؟ امروز همش بازی میکنیم خوبه؟
لِئو: خــــــــوبه ولی.... یااا اگه نیای بریم ترن هوایی من حالم خوب نمیشه ها
*از عمد میخاد یونارو وادار کنه و بترسونش*
یونا: وایی چقد پیله ای تو اَه.... باشه فهمیدم حالا پاشو بریم ایشش
<شب میشه و اینا هنو دارن گیم بازی میکنن>
لِئو: یونااا پاشو بریم دیه بسه خیلی گیم بازی کردیم بیا بریم شهر بازی
یونا: خدایی الان دازی مث بچه ها رفتار میکنی هرکی ندونی فک میکنه من بزرگترم.... لِئو تورو خودا ول کن
لِئو: خودت گفتی شب که شد میریم.... تازه اینقد راحت میشه ماه رو دید که ترس رو فراموش میکنی
^لِئو دستای یونارو میگیره و بلندش میکنه^
یونا: یِ.... یه دور دیه بازی کنیم خواهش میکنم توروخوداا*لوس کردن*
لِئو: هوففف میدونیـ....
یونا: لِئو همین یه دور قول میدم هوم؟
لِئو: آیششش باشه بشین بازی کنیم
^از نیمه شب میگذره^
یونا: واااییی من بردممم هوراا
لِئو: البته تنبیه داری....
یونا: یاا جایزه دارم نه تنبیه
+نه عزیزم ساعتو نگاه کن
_*خنده*عهه..... یادم رفته بود اشکال نداره یه.... یه روز دیه برو
+نه جانم..... حیف شد به جای جایزه تنبیه داری عیبابا.....*لبخند ریز شیطانی*
_ایشش قبل اینکه تنبیه هم کنی ساعتو ببین من هنوز نرفتم خونه.... پس بیا اول یه چیزی بخوریم بعدم بریم خونه هامون فـ... فردا تنبیهم کن نظرت چیه؟هه هه هه هه*خنده*
+نخند....بریم خونه من
<لِئودستاشو میگیره و میبرش>
_یاا اگه مامانم ببـ...
+منظورم اون خونمه....*لبخند شیطانی*
_اوو.... باشه
<رسیدن دم در خونه>
یونا: اوممم من باید یه چیزی بت بگم
دیدگاه ها (۱)

#فیک: چرا تو؟        پارت هفتاد و نه☆ لِئو: منتظرش بودم.... ...

#فیک: چرا تو؟        پارت هشتاد☆یونا: تو یکی از مهم ترین ادم...

#فیک: چرا تو؟         پارت هفتاد و هفت☆+آها یعنی نمیترسی؟*لب...

#فیک: چرا تو؟         پارت هفتاد و شش☆ °یونا زنگ میزنه به ما...

پارت اول:هه رین: اوف بازم یه صبح لعنتی دیگه بازم تنفر خانواد...

چند پارتی 🖤🤍دیدم یه مادر پدر دارن با مدیر دعوا میکنم فهمیدم ...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط