که دیدم در قفله هر چی بالا پایین میکردم فایده نداشت دنبال

که دیدم در قفله هر چی بالا پایین میکردم فایده نداشت دنبال کلیدی چیزی گشتم ولییی شانسم گرفت دیگع داشتم گریه میکردم که یه کلیدی دیدم فوری گذاشتمش داخل در که باز شد فوری فرار کردم جوریکه رفتم داخل جاده فوری رفتم و یه کلبه پیدا کردم الانا دیگه تقریبا سه ساعت گذشته بود که یعنی تا الان دیوونه داره دنبال من میگرده



ویو جیمین
-تق یبا یه نیم ساعتی گذشت رفتم خونه دیدم در بازه اسلحمو در اوردم و وارد شدم دیدم یه نامه گذاشته(سلام جیمین منم ات منو کسی نبرده خودم رفتم تو یه دیوونه ای )عصبانی عربده زدم
-ا.تتتتتتتتتتتت اگهههههههه پیدااااااااتتتتتتت کنم میکشت(عربده و داد)
رفتم کل بادیگاردایی که مال ات بود رو کشتم و همه رو دنبال ات فرستادم



ویو نه ماه بعد
+من از دستش فرار کردم نه ماه گذشته یه لباس پوشیدم و با رزی(دوست ات) فتیم بار من الان سئول بودم(اونا بوسان بودن ) رفتیم بار .... رفتیم نشستیم یکم نشستیم که......

خماریییییییی 🤣🤭💖
دیدگاه ها (۰)

سادیسمی من

سادیسمی من

سادیسمی من

بچه هاااا امروز میزارمش فعلا مهمون داریم

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط