سلام من آت هستم و 24 سالمه یک سالی میگه ازدواج کردم با نا
سلام من آت هستم و 24 سالمه یک سالی میگه ازدواج کردم با نامجون خوب یه چند وقتی میشه برام وقت کافی نداره همش بیرونه سرکار اصلا به من توجه نمیکنه و نمیزاره هم من برم بیرون هوفف اما امروز میخام از لجش برم بار بیبنم بازم منو خونه تنها میزاری بزار فعلا برم بخوابم
نامی» ات من صبح میرم سرکار شب یکم دیر تر میام
ات» نامجون باز دیر میایی اصلا میدونی تو این خونه انسانی هم وجود داره
نامی» میشه شروع نکنی منم واسه آدم دیگه ای نمیرم کار کنم میرم واسه خودمو خودت کار کنم. پس بس کن
ات» آره حق باتوعه. شبت بخیر
نامی» همچنین
ویو صبح
آت بیدار شدم با کجای خالیه نامجون مواجه شدم فهمیدم رفته سرکار ساعت هم 11، بود اوو چقدر من خوابیدم
بیدا شدم رفتم حموم کار هایه لازمو کردم اومدم بیرون دیدم ساعت یک شده بود رفتم یچیزی خوردم نشستم پایه تیوی تا وقتی ساعت 6 بشه داشتم هم نودل میخوردم هم فیلم میدیم که یه سریال کاملو تموم کردم بسه دیگه دیدم ساعت 26 :۵ دقیقه پاشدم موهامو بالا بستم یه آرایش غلیظ کردم رفتم بار
ویو نامی
داشتم کارامو میکردم که دیدم دوستم سوهو پیام داده که زنت تو باره خیلی قاطی کردم رفتم بار دیدم یه پسره داره بزور میبرتش اتاق
فلش بک آت
داشتم تو حال خودم میرقصیدم و مشروب میخوردم که یه پسره منو داشت با خودش میبورد که یهو منو برد تو اتاق...
زمان حال
نامی آت رو برد تو اتاق ورو اتاقو باز کردم دیدم آت بغل یه پسر دیگش ینی اینکه پسره داشت بزور بغلش میکرد
پسره» تو کیی درو ببند
نامی» هه الان بهت میگم من شوهرشم
پسره» حالا که باشی بزار یه امشبو ما با این حال کنیم
از زبان نویسنده
پسره تا جون داشت از نامی کتک خورد
نامی دست آتو کشید و بردش تو خونه تنبیه کرد آت هم بد اون ماجرا باردار شد یه دونه پسر زایید و تمام.
شرط لایک 20 تا شرط کامنت 10
#جعموری_اسلامی
نامی» ات من صبح میرم سرکار شب یکم دیر تر میام
ات» نامجون باز دیر میایی اصلا میدونی تو این خونه انسانی هم وجود داره
نامی» میشه شروع نکنی منم واسه آدم دیگه ای نمیرم کار کنم میرم واسه خودمو خودت کار کنم. پس بس کن
ات» آره حق باتوعه. شبت بخیر
نامی» همچنین
ویو صبح
آت بیدار شدم با کجای خالیه نامجون مواجه شدم فهمیدم رفته سرکار ساعت هم 11، بود اوو چقدر من خوابیدم
بیدا شدم رفتم حموم کار هایه لازمو کردم اومدم بیرون دیدم ساعت یک شده بود رفتم یچیزی خوردم نشستم پایه تیوی تا وقتی ساعت 6 بشه داشتم هم نودل میخوردم هم فیلم میدیم که یه سریال کاملو تموم کردم بسه دیگه دیدم ساعت 26 :۵ دقیقه پاشدم موهامو بالا بستم یه آرایش غلیظ کردم رفتم بار
ویو نامی
داشتم کارامو میکردم که دیدم دوستم سوهو پیام داده که زنت تو باره خیلی قاطی کردم رفتم بار دیدم یه پسره داره بزور میبرتش اتاق
فلش بک آت
داشتم تو حال خودم میرقصیدم و مشروب میخوردم که یه پسره منو داشت با خودش میبورد که یهو منو برد تو اتاق...
زمان حال
نامی آت رو برد تو اتاق ورو اتاقو باز کردم دیدم آت بغل یه پسر دیگش ینی اینکه پسره داشت بزور بغلش میکرد
پسره» تو کیی درو ببند
نامی» هه الان بهت میگم من شوهرشم
پسره» حالا که باشی بزار یه امشبو ما با این حال کنیم
از زبان نویسنده
پسره تا جون داشت از نامی کتک خورد
نامی دست آتو کشید و بردش تو خونه تنبیه کرد آت هم بد اون ماجرا باردار شد یه دونه پسر زایید و تمام.
شرط لایک 20 تا شرط کامنت 10
#جعموری_اسلامی
۳.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.