رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵۳
سوهی:خب بلند بشید آماده بشید تا بریم دیگه ساعت ۵ تا بخوایم بریم خرید کنید ۸ شده پس زود باشید بلند شییید
مامان:اره بخدا دختر عزیزم میخواد برامون به حسابش کلی وسیله بخره و ما رو ببره خوشگذرونی اونوقت شما اینطور نشستید؟پاشی یکم خودتونو تکون بدید دختر عزیزم خوشکلم فدات بشم من الهی
سوهی:مامان اگه چیزی میخوای مستقیم به خودم بگو..
مامان:آخه من غیر از تو چی میخوام قشنگم ها چه چیزی بهتر از تو میتونم پیدا کنم خوشکل مامان
سوهی:اها اگه اینطوره باشه ولی احیانا اگه چیزی میخواستی بهم مستقیم به من بگو
مامان:اره میدونم مامانی قشنگم
سوهی:خب بلند شید برید آماده بشید که بریم
دیگه همشون بی سر و صدا و با حالت تعجب نگاه کردن و رفتن تا آماده بشن
حدود ۱۰ دقیقه بعد همشون باهم از اتاقاشون اومدن بیرون...عجب هماهنگی ای دارم::یعنی هماهنگ بودنتون باید تو تاریخ ثبت بشه
ماما:خفنیم دیگه
تهیونگ:تایید میکنم
سوهی:نکه منتظر تایید تو بودیم
تهیونگ:هر هر هر
سوهی:یالا بریم
جونگکوک:میگم میخوای هممون رو تو یک ماشین جا بدی
سوهی:نه بابا باخودت چی فکر کردی واقعا
ما ۶ نفریم میریم تو دوتا ماشین...من و تو و مامانم تو ماشین من،،تهیونگ و لونا و میا تو ماشین تهیونگ
تهیونگ:اوکی خوبه...
سوهی:دیگه همگی رفتیم و سوار ماشین شدیم منم از صفحه مانیتور ماشین برا تهیونگ لوکیشن فرستادم و حرکت کردیم...
تقریبا بعد ۲۰ مین به یکی از بزرگترین فروشگاه های سئول رسیدیم بعد از اینکه همه پیاده شدن تهیونگ عینک افتابیشو زد کنار و به فروشگاه نگاه کرد
که لونا گفت
لونا:خب کجا بریم خرید؟
سوهی:کوری؟روبه روته دیگه
لونا درحالیکه صورتش رو فیک متعجب کرده لب زد
لونا:اینجاااااااااااااااااا؟واووووووووووووووو چقدرررررر بزرگهههه و خفنهههههه بابا من اگه کلیه امو به فروشم تازه شاید بتونم یک کفششو بخرم شاهکار کردم اگه تونستم ازش کفش بخرم
سوهی:نگاهی به تهیونگ کردم که با حالت تاسف به لونا نگاه میکرد و بعدش جواب لونا رو دادم:اینکارا یعنی چی چرا علکی فیلم بازی میکنی خودت مشتری همیشگی اشونی پس اینکارای بی معنی چیه؟اینقدر به بازیگری علاقه داشتی بازیگر میشدی...
لونا:حالا چی مشد بزاری یکم فیلم بازی کنیم؟
سوهی:نمیشه...حالا بیاید بریم داخل...
همه امون وارد شدیم که چندتا از کارکنا اومدن و ازمون استقبال کردن
خانمه:خیلی خوشم اومدید خانم کیم....لطفا بشینید
سوهی:بعد از اینکه روی مبلی که کنار اتاق های پرو بود نشستیم برا هممون نوشیدنی آوردن
مامان:ممنون دخترم
خانمه:خواهش میکنم خانم!
سوهی:سیا طبق روال همیشه کیف و کفش و لباس های جدیدی که آوردید دست نخورده برام بیارید میدونی دیگه زنونه هم مردونه
سیا:چشم
سوهی:۵ دقیقه نشده چندتا رگال لباس آورد و کلی کیف و کفش
سیا:بفرما خانم
سوهی:اوکی بچه ها و مامان بلند شید هرچی به چشمتون خورد و خوشتون اومد بی تردید ببرید و فقط کافیه به سیا بگید سایزتون رو بهتون میده...مخصوصا تو مامان هرچی خواستی بدون فکر بردار
مامانم با ذوق رفت پیش وسایل و یک قلب انگشتی نشونم دادم لبخندی از سر خوشحالی و ذوقش زدم و به سیا اشاره کردم بیاد
سوهی:سیا مارک قیمت ها رو برداشتی دیگه...؟
سیا:بله خانم طبق گفته ی شما قبل ازینکه بیاید برداشتم!
سوهی:افرین
همشون سبد های شیک وسایلشونو گرفته بودن و مثل چیپس و پفک و بستنی برمیداشتن میزاشتن تو سبد
جونگکوک و مامانم رو به حال خودشون گذاشتم و رفتم پیش تهیونگ و میا و لونا:هوی بزغاله ها من گفتم خودتون ای پول های خودتون استفاده کنید اما میدونید هواتونو دارم هرچی دوست داشتید بردارید من واقعا میخوام یک ماه کامل هر لحظه بهتون خوش بگذره
لونا:داوش خودمی بخدا...
سوهی:مرض و داوش هزار بار بهت گفتم خوشم نمیاد اینطور صدام بزنی
تهیونگ:بخدا خفن ترین دوست رو من دارم
میا:بیا اینجا خوشکل من نگران نباش کارتامون پول داره هروقت هم تموم شدن(که مطمئنم تموم نمیشن ولی وقتی ولخرجید تموم میشن)چه تکیه گاهی بهتر از تو...مگه نه؟
تهیونگ و لونا:اره دقیقا
سوهی:لبخندی زدم و با گفتن خریدتون رو بکنید ازشون دور شدم و رفتم پیش مامانم و جونگکوک:چیزی کم ندارید که؟
مامان:دخترم اینجا عالیه...این پدر بی پدرت چرا منو همچین جاهایی نمیوورد پول از همه جاش داره پخش میشه اونوقت منو نمیآورد اینجاها باید به حسابش برسم
سوهی:تو همون الماسی ای که بابام قدرشو نمیدونه ولی به جاش من هستم هرچی دوست داری فقط به خودم بگو
مامان:دختر خودمی بخدا فدات بشم من
سوهی:خب جونگکوکی تو چیکار میکنی؟
جونگکوک دم گوشم گفت:میگم حالا اینا قیمتاشون چقدر هستن؟قیمت نزده!
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵۳
سوهی:خب بلند بشید آماده بشید تا بریم دیگه ساعت ۵ تا بخوایم بریم خرید کنید ۸ شده پس زود باشید بلند شییید
مامان:اره بخدا دختر عزیزم میخواد برامون به حسابش کلی وسیله بخره و ما رو ببره خوشگذرونی اونوقت شما اینطور نشستید؟پاشی یکم خودتونو تکون بدید دختر عزیزم خوشکلم فدات بشم من الهی
سوهی:مامان اگه چیزی میخوای مستقیم به خودم بگو..
مامان:آخه من غیر از تو چی میخوام قشنگم ها چه چیزی بهتر از تو میتونم پیدا کنم خوشکل مامان
سوهی:اها اگه اینطوره باشه ولی احیانا اگه چیزی میخواستی بهم مستقیم به من بگو
مامان:اره میدونم مامانی قشنگم
سوهی:خب بلند شید برید آماده بشید که بریم
دیگه همشون بی سر و صدا و با حالت تعجب نگاه کردن و رفتن تا آماده بشن
حدود ۱۰ دقیقه بعد همشون باهم از اتاقاشون اومدن بیرون...عجب هماهنگی ای دارم::یعنی هماهنگ بودنتون باید تو تاریخ ثبت بشه
ماما:خفنیم دیگه
تهیونگ:تایید میکنم
سوهی:نکه منتظر تایید تو بودیم
تهیونگ:هر هر هر
سوهی:یالا بریم
جونگکوک:میگم میخوای هممون رو تو یک ماشین جا بدی
سوهی:نه بابا باخودت چی فکر کردی واقعا
ما ۶ نفریم میریم تو دوتا ماشین...من و تو و مامانم تو ماشین من،،تهیونگ و لونا و میا تو ماشین تهیونگ
تهیونگ:اوکی خوبه...
سوهی:دیگه همگی رفتیم و سوار ماشین شدیم منم از صفحه مانیتور ماشین برا تهیونگ لوکیشن فرستادم و حرکت کردیم...
تقریبا بعد ۲۰ مین به یکی از بزرگترین فروشگاه های سئول رسیدیم بعد از اینکه همه پیاده شدن تهیونگ عینک افتابیشو زد کنار و به فروشگاه نگاه کرد
که لونا گفت
لونا:خب کجا بریم خرید؟
سوهی:کوری؟روبه روته دیگه
لونا درحالیکه صورتش رو فیک متعجب کرده لب زد
لونا:اینجاااااااااااااااااا؟واووووووووووووووو چقدرررررر بزرگهههه و خفنهههههه بابا من اگه کلیه امو به فروشم تازه شاید بتونم یک کفششو بخرم شاهکار کردم اگه تونستم ازش کفش بخرم
سوهی:نگاهی به تهیونگ کردم که با حالت تاسف به لونا نگاه میکرد و بعدش جواب لونا رو دادم:اینکارا یعنی چی چرا علکی فیلم بازی میکنی خودت مشتری همیشگی اشونی پس اینکارای بی معنی چیه؟اینقدر به بازیگری علاقه داشتی بازیگر میشدی...
لونا:حالا چی مشد بزاری یکم فیلم بازی کنیم؟
سوهی:نمیشه...حالا بیاید بریم داخل...
همه امون وارد شدیم که چندتا از کارکنا اومدن و ازمون استقبال کردن
خانمه:خیلی خوشم اومدید خانم کیم....لطفا بشینید
سوهی:بعد از اینکه روی مبلی که کنار اتاق های پرو بود نشستیم برا هممون نوشیدنی آوردن
مامان:ممنون دخترم
خانمه:خواهش میکنم خانم!
سوهی:سیا طبق روال همیشه کیف و کفش و لباس های جدیدی که آوردید دست نخورده برام بیارید میدونی دیگه زنونه هم مردونه
سیا:چشم
سوهی:۵ دقیقه نشده چندتا رگال لباس آورد و کلی کیف و کفش
سیا:بفرما خانم
سوهی:اوکی بچه ها و مامان بلند شید هرچی به چشمتون خورد و خوشتون اومد بی تردید ببرید و فقط کافیه به سیا بگید سایزتون رو بهتون میده...مخصوصا تو مامان هرچی خواستی بدون فکر بردار
مامانم با ذوق رفت پیش وسایل و یک قلب انگشتی نشونم دادم لبخندی از سر خوشحالی و ذوقش زدم و به سیا اشاره کردم بیاد
سوهی:سیا مارک قیمت ها رو برداشتی دیگه...؟
سیا:بله خانم طبق گفته ی شما قبل ازینکه بیاید برداشتم!
سوهی:افرین
همشون سبد های شیک وسایلشونو گرفته بودن و مثل چیپس و پفک و بستنی برمیداشتن میزاشتن تو سبد
جونگکوک و مامانم رو به حال خودشون گذاشتم و رفتم پیش تهیونگ و میا و لونا:هوی بزغاله ها من گفتم خودتون ای پول های خودتون استفاده کنید اما میدونید هواتونو دارم هرچی دوست داشتید بردارید من واقعا میخوام یک ماه کامل هر لحظه بهتون خوش بگذره
لونا:داوش خودمی بخدا...
سوهی:مرض و داوش هزار بار بهت گفتم خوشم نمیاد اینطور صدام بزنی
تهیونگ:بخدا خفن ترین دوست رو من دارم
میا:بیا اینجا خوشکل من نگران نباش کارتامون پول داره هروقت هم تموم شدن(که مطمئنم تموم نمیشن ولی وقتی ولخرجید تموم میشن)چه تکیه گاهی بهتر از تو...مگه نه؟
تهیونگ و لونا:اره دقیقا
سوهی:لبخندی زدم و با گفتن خریدتون رو بکنید ازشون دور شدم و رفتم پیش مامانم و جونگکوک:چیزی کم ندارید که؟
مامان:دخترم اینجا عالیه...این پدر بی پدرت چرا منو همچین جاهایی نمیوورد پول از همه جاش داره پخش میشه اونوقت منو نمیآورد اینجاها باید به حسابش برسم
سوهی:تو همون الماسی ای که بابام قدرشو نمیدونه ولی به جاش من هستم هرچی دوست داری فقط به خودم بگو
مامان:دختر خودمی بخدا فدات بشم من
سوهی:خب جونگکوکی تو چیکار میکنی؟
جونگکوک دم گوشم گفت:میگم حالا اینا قیمتاشون چقدر هستن؟قیمت نزده!
۱۲.۸k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.