رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part :۵۱
سوهی:دیگه رفتیم سر میز نشستیم و شروع کردیم خوردن فک میکردم حالش بهتر شده اما نه اون داشت با غذاش بازی میکرد پس هنور کامل رو روال نیومده
سوهی:هوی جونگکوک غذاتو مثل آدم بخور چون یک تصمیم گرفتم اگه غذاتو کامل نخوری نمیگم چیه!
تهیونگ:یا خدا...خدایا رحم کن...چیشده سوهی؟
لونا:خدا به خیر بگذرونه...بگو دیگه
میا:بسم الله یا الله...جنگ؟دعوا؟ماموریت؟اسلحه؟خوچیییییی؟بگو دیگههه
مامان:چیشده؟درباره چیه
جونگکوک:چیکار من داری بگو دیگه...
سوهی:من حرفمو زدم یا میخوری یا نمیگم
جونگکوک:اوووووووفففففف باشه بابا
سوهی:جونگکوک در سریعترین حالت ممکن غذاشو خورد و تموم کرد و ودرحالیکه دهنش کثیف شده بود گفت:خب تموم کردم بگو ببینم
سوهی:درحالیکه میخندیدم دستمال رو برداشتم و دهنشو مثل بچه های کوچولو پاک کردم:دهنت مثل بچه کوچولو ها کثیف شده...وقتی میگم بچه ای نگو نه...آخه قیافشو ببین وای😂(خنده)
تهیونگ و میا و لونا:واتتتتتتتتتتتت
تهیونگ:این تویی؟
میا:یا خدا فک کنم تسخیر شده
لونا:اعوذُ به الله من الشیطان الرجیم!تو کیی؟تو کی هستی!؟سوهی رو کجا بردی؟برشگردون!
جونگکوک:*متعجببببی*
سوهی:چتونه؟چه مرگتونه فقط دهنش رو پاک کردم مگه چی شده؟
تهیونگ:میدادی خودش پاک میکرد
میا:نه تو کلا ی چیزیت شده،...
لونا:سوهی داری منو میترسونی...
سوهی:خب نه من چیزه...خب یعنی....امممممممم...
مامان:چته به پت و تت اوفتادی...خبریه به ما نمیگی؟
سوهی:یاا خداااااا...کجا رفتید شما کدوم دنیا..همینجا باشید..از این خبرا نیست و نخواهد بود
بعدش ما دوتا دوستیم ممکنه برا شما عجیب باشه اما برا ما عادیه حتی وقتی دبیرستان بودیم و سوجین هم بود مگه نه جونگکوک؟
جونگکوک:ها؟...ام...اره اره
مامان:پس تصمیمت چیه؟
سوهی:خب من ی سری کار دارم تا یک هفته دیگه تمومشون میکنم و تصمیم دارم بعد از این یک استراحتی داشته باشیم بریم مسافرت...
مامان:اوووووو عالیه...
تهیونگ: تا و این کارا محاله واو...حالا کجا؟بوسان؟
میا:دئگو؟
لونا:اینچئون؟
مامان:ججو؟
جونگکوک:اولسان؟
سوهی:چه کم توقع!
تهیونگ:مگه کجا میخوای بری؟سوئیس؟
سوهی:شاید؟
لونا:ای ای خدا ایییی اخ(پریدن آب تو گلو)
سوهی:اروم باش چته؟
میا:آخه سوئیسسسسسسسس
سوهی:یالا دیگه بلند شید بریم خودم بهتون میگم کی و کجا میریم....حالا دیگه من بلند میشم یکم کار دارم...نترس مامان بیرون کار ندارم با لب تاب کارم دارم من تو اتاقمم فعلا
دیگه بلند شدم و رفتم تو اتاق و کارهای این پرونده رو کامل کردم و صد در صد ۲ ساعت طول کشید و الان ساعت یک شبه و من خوابم میاد میخوام بخوااابممممم اهههه
همینطور داشتم باخودم ناله میکردم که جونگکوک اومد
سوهی:احیانا اتاق در نداره؟
جونگکوک:حالا در نزدم چیشد مگه
سوهی:کارت چیه...
#اسمان_شب
#BTS
#part :۵۱
سوهی:دیگه رفتیم سر میز نشستیم و شروع کردیم خوردن فک میکردم حالش بهتر شده اما نه اون داشت با غذاش بازی میکرد پس هنور کامل رو روال نیومده
سوهی:هوی جونگکوک غذاتو مثل آدم بخور چون یک تصمیم گرفتم اگه غذاتو کامل نخوری نمیگم چیه!
تهیونگ:یا خدا...خدایا رحم کن...چیشده سوهی؟
لونا:خدا به خیر بگذرونه...بگو دیگه
میا:بسم الله یا الله...جنگ؟دعوا؟ماموریت؟اسلحه؟خوچیییییی؟بگو دیگههه
مامان:چیشده؟درباره چیه
جونگکوک:چیکار من داری بگو دیگه...
سوهی:من حرفمو زدم یا میخوری یا نمیگم
جونگکوک:اوووووووفففففف باشه بابا
سوهی:جونگکوک در سریعترین حالت ممکن غذاشو خورد و تموم کرد و ودرحالیکه دهنش کثیف شده بود گفت:خب تموم کردم بگو ببینم
سوهی:درحالیکه میخندیدم دستمال رو برداشتم و دهنشو مثل بچه های کوچولو پاک کردم:دهنت مثل بچه کوچولو ها کثیف شده...وقتی میگم بچه ای نگو نه...آخه قیافشو ببین وای😂(خنده)
تهیونگ و میا و لونا:واتتتتتتتتتتتت
تهیونگ:این تویی؟
میا:یا خدا فک کنم تسخیر شده
لونا:اعوذُ به الله من الشیطان الرجیم!تو کیی؟تو کی هستی!؟سوهی رو کجا بردی؟برشگردون!
جونگکوک:*متعجببببی*
سوهی:چتونه؟چه مرگتونه فقط دهنش رو پاک کردم مگه چی شده؟
تهیونگ:میدادی خودش پاک میکرد
میا:نه تو کلا ی چیزیت شده،...
لونا:سوهی داری منو میترسونی...
سوهی:خب نه من چیزه...خب یعنی....امممممممم...
مامان:چته به پت و تت اوفتادی...خبریه به ما نمیگی؟
سوهی:یاا خداااااا...کجا رفتید شما کدوم دنیا..همینجا باشید..از این خبرا نیست و نخواهد بود
بعدش ما دوتا دوستیم ممکنه برا شما عجیب باشه اما برا ما عادیه حتی وقتی دبیرستان بودیم و سوجین هم بود مگه نه جونگکوک؟
جونگکوک:ها؟...ام...اره اره
مامان:پس تصمیمت چیه؟
سوهی:خب من ی سری کار دارم تا یک هفته دیگه تمومشون میکنم و تصمیم دارم بعد از این یک استراحتی داشته باشیم بریم مسافرت...
مامان:اوووووو عالیه...
تهیونگ: تا و این کارا محاله واو...حالا کجا؟بوسان؟
میا:دئگو؟
لونا:اینچئون؟
مامان:ججو؟
جونگکوک:اولسان؟
سوهی:چه کم توقع!
تهیونگ:مگه کجا میخوای بری؟سوئیس؟
سوهی:شاید؟
لونا:ای ای خدا ایییی اخ(پریدن آب تو گلو)
سوهی:اروم باش چته؟
میا:آخه سوئیسسسسسسسس
سوهی:یالا دیگه بلند شید بریم خودم بهتون میگم کی و کجا میریم....حالا دیگه من بلند میشم یکم کار دارم...نترس مامان بیرون کار ندارم با لب تاب کارم دارم من تو اتاقمم فعلا
دیگه بلند شدم و رفتم تو اتاق و کارهای این پرونده رو کامل کردم و صد در صد ۲ ساعت طول کشید و الان ساعت یک شبه و من خوابم میاد میخوام بخوااابممممم اهههه
همینطور داشتم باخودم ناله میکردم که جونگکوک اومد
سوهی:احیانا اتاق در نداره؟
جونگکوک:حالا در نزدم چیشد مگه
سوهی:کارت چیه...
۴.۸k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.