رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵۲
جونگکوک:چخبر؟چیکار میکنی؟
سوهی:are you kidding me?(باهام شوخی میکنی؟)
جونگکوک:no,..just I want know what are you doing(نه فقط میخوام بدونم داری چیکار میکنی؟)
سوهی:but I want kill you(ولی من میخوام بکشمت!)
جونگکوک:OK I'm ready(باشه من آماده ام)
سوهی:jungkookaaaaaaaaaaa...pis of (جونگکوکاااااااااا گمشوووو)
جونگکوک:نه نه نه
سوهی:خب ببین اگه واقعا کار نداری برو بیرون که من کار دارم
جونگکوک:باشه بابا،این مسئله یهویی سفر جی بود؟واقعا میخوای مسافرت خارج از کشور بری؟
سوهی:فقط من نه هممون اره چرا نه
جونگکوک:پس لئو چی میشه؟
سوهی:در اون باره هم خواستم باهات حرف بزنم...
جونگکوک:بگو میشنوم...
سوهی:خب ببین من تاحالا نظر کسی رو نخواستم فقط مجازات میکردم اما اینبار نمیدونم میخوام نظر تو رو بپرسم...
ببین مجازاتش خیلی سنگینه که دوتا راه وجود داره...یکیش اعدام...یکیشم زندان ابدی....
ببین میدونن هردوشون خیلی زیادن اما توهم باید درک کنی جون خیلیا رو گرفته که یکیشونم دوست صمیمی مائه همینطوریشم به زور صبر کردم مطمئن باش اگه برادر تو نبود تا الان سگ های ولگرد خیابون همه ی تکه های بدنش رو خورده بودن..
الان من خیلی صبوری به خرج دادم و تیکه تیکه اش نکردم پس خودت بگو چیکار کنم؟
جونگکوک:توی بد دوراهی منو گذاشتی...
سوهی:تنها راهشه..من احساسات تو رو درنظر گرفتم...برا اولین بار دارم امور شغلی رو با زندگی شخصی ربط میدم پس....درک کن
جونگکوک:آه دوباره همون احساس بده...
سوهی:اروم باش...اگه میخوای تا فردا بشین فک کن
جونگکوک:نه....آه سوهی میدونی هرچی نباشه برادرمه هرکار هم بکنم باز هم برادرمههه اما این برادر دوستمو کشت واقعا گیجم خیلی گیجم
سوهی:میخوای خودم عمل کنم
جونگکوک:نه مرسی...همون زندان ابدی باشه...آه خیلی سخته برام نمیتونم احساس میکنم ی چیز تو وجودم داره نابود میشه دارم با دستا خودم دوراهی زندگی برادرمو انتخاب میکنم....
سوهی:تو خیلی خوش قلبی لئو تا آخر عمرش باید مدیونت باشه درواقع مجازاتش چیزی جز اعدام نیست...اما من بخاطر تو میخوام دخالت کنم و بگم مجازاتشو کم کنم چون حکمش خیلی وقته که اومده
جونگکوک:واقعا میگی؟
سوهی:خب اره...
جونگکوک:مرسی...
سوهی:واسه ی یک ماه اول نمیتونی ببینیش اما بعد اون اجازه ی ملاقات هست...
جونگکوک:اوکی
سوهی:ناراحت نباش...حالا هم برو اتاقت
جونگکوک:باشه...شبت پر از ستاره..
سوهی:لبخندی زدم و گفتم:همچنین
دیگه رفتش منم وسایلمو جمع کردم و خوابیدم
.......(۵ روز بعد)
سوهی:خب قرار بود یک هفته ای کارا رو تموم کنم اما پا تند کردم و ۵ روزه تموم کردم حمکم لئو رو هم از اعدام به زندان ابدی تغییر دادم خیلی سخت بود اما انجامش دادم
الان هم تو اتاقم و همه توی پذیرایی نشستن منم تصمیم دارم برم بهشون بگم که ساکاشونو جمع کنن آماده بشن که ۲ روز دیگه قراره بریم مسافرت
از اتاق زدم بیرون همه رو مبل نشسته بودن رفتم جلوشون و گفتم:خب همونطور که میدونید کار ما تموم شد به لطف سرعت و تیزی میا و لونا و تهیونگ و صد در صد شوگا و جیمین و جین و کمک جی هوپ و نامجون تموم کردیم و استراحت یک ماهی گرفتم
تو این یک ماه قراره بریم مسافرت و مقصد ما ۴ تا کشوره
همه:۴ تا کشورررررررررررررررررررررر؟
سوهی:اره
لونا:چخبرهههههه
تهیونگ:با اینکه این حرفا از تو تعجب اوره اما اوکی عالیه...فقط ی چیز؟..
سوهی:بله..
تهیونگ:فرانسه رو هم میریم؟
سوهی:تو از عادت هات خراب کردن سوپرایزا نبود که.....
تهیونگ:هووووووووووو پس یعنی فرانسه رو هم میریم!
سوهی:صد در صد کشور مورد علاقمه...
تهیونگ:منم همینطور
میا:خب کی میریمممممممم*ذوق*
لونا:چه موقععععععععععع*ذوق*
سوهی:دو روز دیگه...
لونا و میا:هااااااااااا؟ما هنوز چیزی نخریدیم
مامان:منم میخوام برم خرید....
تهیونگ و جونگکوک:پس ماهم میخوایم.....
سوهی:همه باهم بهم نگاه میکردن:توقع ندارید من ببرمتون و به حساب من بخرید؟
همه:لطفااااا
سوهی:خودتون کلی کارت و پول دارید خودتون برییید
مامان:دیگه این سفر با همه جزئیاتش به حساب تو
سوهی:ماماااان
همه:ارهههه
سوهی:باشه پس......فردا میریم همه خرید ها رو میکنیم ولی...میا و لونا و تهیونگ خودشون وسایلشون رو خرید میکنن
۳تاشون:یااااا
سوهی:به اندازه من حقوق میگیرید برید بابا
۳تاشون:باشه بابا
#اسمان_شب
#BTS
#part:۵۲
جونگکوک:چخبر؟چیکار میکنی؟
سوهی:are you kidding me?(باهام شوخی میکنی؟)
جونگکوک:no,..just I want know what are you doing(نه فقط میخوام بدونم داری چیکار میکنی؟)
سوهی:but I want kill you(ولی من میخوام بکشمت!)
جونگکوک:OK I'm ready(باشه من آماده ام)
سوهی:jungkookaaaaaaaaaaa...pis of (جونگکوکاااااااااا گمشوووو)
جونگکوک:نه نه نه
سوهی:خب ببین اگه واقعا کار نداری برو بیرون که من کار دارم
جونگکوک:باشه بابا،این مسئله یهویی سفر جی بود؟واقعا میخوای مسافرت خارج از کشور بری؟
سوهی:فقط من نه هممون اره چرا نه
جونگکوک:پس لئو چی میشه؟
سوهی:در اون باره هم خواستم باهات حرف بزنم...
جونگکوک:بگو میشنوم...
سوهی:خب ببین من تاحالا نظر کسی رو نخواستم فقط مجازات میکردم اما اینبار نمیدونم میخوام نظر تو رو بپرسم...
ببین مجازاتش خیلی سنگینه که دوتا راه وجود داره...یکیش اعدام...یکیشم زندان ابدی....
ببین میدونن هردوشون خیلی زیادن اما توهم باید درک کنی جون خیلیا رو گرفته که یکیشونم دوست صمیمی مائه همینطوریشم به زور صبر کردم مطمئن باش اگه برادر تو نبود تا الان سگ های ولگرد خیابون همه ی تکه های بدنش رو خورده بودن..
الان من خیلی صبوری به خرج دادم و تیکه تیکه اش نکردم پس خودت بگو چیکار کنم؟
جونگکوک:توی بد دوراهی منو گذاشتی...
سوهی:تنها راهشه..من احساسات تو رو درنظر گرفتم...برا اولین بار دارم امور شغلی رو با زندگی شخصی ربط میدم پس....درک کن
جونگکوک:آه دوباره همون احساس بده...
سوهی:اروم باش...اگه میخوای تا فردا بشین فک کن
جونگکوک:نه....آه سوهی میدونی هرچی نباشه برادرمه هرکار هم بکنم باز هم برادرمههه اما این برادر دوستمو کشت واقعا گیجم خیلی گیجم
سوهی:میخوای خودم عمل کنم
جونگکوک:نه مرسی...همون زندان ابدی باشه...آه خیلی سخته برام نمیتونم احساس میکنم ی چیز تو وجودم داره نابود میشه دارم با دستا خودم دوراهی زندگی برادرمو انتخاب میکنم....
سوهی:تو خیلی خوش قلبی لئو تا آخر عمرش باید مدیونت باشه درواقع مجازاتش چیزی جز اعدام نیست...اما من بخاطر تو میخوام دخالت کنم و بگم مجازاتشو کم کنم چون حکمش خیلی وقته که اومده
جونگکوک:واقعا میگی؟
سوهی:خب اره...
جونگکوک:مرسی...
سوهی:واسه ی یک ماه اول نمیتونی ببینیش اما بعد اون اجازه ی ملاقات هست...
جونگکوک:اوکی
سوهی:ناراحت نباش...حالا هم برو اتاقت
جونگکوک:باشه...شبت پر از ستاره..
سوهی:لبخندی زدم و گفتم:همچنین
دیگه رفتش منم وسایلمو جمع کردم و خوابیدم
.......(۵ روز بعد)
سوهی:خب قرار بود یک هفته ای کارا رو تموم کنم اما پا تند کردم و ۵ روزه تموم کردم حمکم لئو رو هم از اعدام به زندان ابدی تغییر دادم خیلی سخت بود اما انجامش دادم
الان هم تو اتاقم و همه توی پذیرایی نشستن منم تصمیم دارم برم بهشون بگم که ساکاشونو جمع کنن آماده بشن که ۲ روز دیگه قراره بریم مسافرت
از اتاق زدم بیرون همه رو مبل نشسته بودن رفتم جلوشون و گفتم:خب همونطور که میدونید کار ما تموم شد به لطف سرعت و تیزی میا و لونا و تهیونگ و صد در صد شوگا و جیمین و جین و کمک جی هوپ و نامجون تموم کردیم و استراحت یک ماهی گرفتم
تو این یک ماه قراره بریم مسافرت و مقصد ما ۴ تا کشوره
همه:۴ تا کشورررررررررررررررررررررر؟
سوهی:اره
لونا:چخبرهههههه
تهیونگ:با اینکه این حرفا از تو تعجب اوره اما اوکی عالیه...فقط ی چیز؟..
سوهی:بله..
تهیونگ:فرانسه رو هم میریم؟
سوهی:تو از عادت هات خراب کردن سوپرایزا نبود که.....
تهیونگ:هووووووووووو پس یعنی فرانسه رو هم میریم!
سوهی:صد در صد کشور مورد علاقمه...
تهیونگ:منم همینطور
میا:خب کی میریمممممممم*ذوق*
لونا:چه موقععععععععععع*ذوق*
سوهی:دو روز دیگه...
لونا و میا:هااااااااااا؟ما هنوز چیزی نخریدیم
مامان:منم میخوام برم خرید....
تهیونگ و جونگکوک:پس ماهم میخوایم.....
سوهی:همه باهم بهم نگاه میکردن:توقع ندارید من ببرمتون و به حساب من بخرید؟
همه:لطفااااا
سوهی:خودتون کلی کارت و پول دارید خودتون برییید
مامان:دیگه این سفر با همه جزئیاتش به حساب تو
سوهی:ماماااان
همه:ارهههه
سوهی:باشه پس......فردا میریم همه خرید ها رو میکنیم ولی...میا و لونا و تهیونگ خودشون وسایلشون رو خرید میکنن
۳تاشون:یااااا
سوهی:به اندازه من حقوق میگیرید برید بابا
۳تاشون:باشه بابا
۸.۸k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.