پارت ۱۴
&شما ها...
این کلمه رو نامجون میگفت که با چهره عصبی ترسناک شروع میکرد و ادامه اش رو با داد تموم میشد
&مگه بچه ایدددد بلند میشید برید تو اتاقتون یا خودم ببرمتون؟؟؟؟
÷~گوه... خوردیم میریم
و بعد جین سینی قهوه ها رو ورداشت و گذاشت تو سینک و رفت تو اتاقش شوگا هم همینطور
نامجون رفت سمت پنجره وبه بیرون نگاه کرد شنیده بود که امروز قراره بارون بیاد ولی این نباید مشکلی برای کاری که قرا بود بکنن بیاره
__
بعد از توضیح به تمام زیر دستاش تصمیم گرفت که بره به سما حیاط پر گل رز قرمزش تا کمی هوا بخوره و با خودش فکرشو میکرد مگه قراره چقدر این گروه چقدر خطرناک باشن که اون پیری انقدر تو توضیح میگفت مراقبشون باش مراقبشون باش
+اهههههههه اون پیری بد رو اعصابمههههه
؟ : بانوی من حالتون خوبه؟
اینو بادیگاردی میگفت که دم در وایساده بود
+اوه من خوبم *خندیدن مصنوعی*
اینو یونا گفت و دوید سمت گل هاش و وقتی بهشون رسید با زانو هاش نشست و یدونه از گلارو بو کرد بوی مورد علاقه اش
این کلمه رو نامجون میگفت که با چهره عصبی ترسناک شروع میکرد و ادامه اش رو با داد تموم میشد
&مگه بچه ایدددد بلند میشید برید تو اتاقتون یا خودم ببرمتون؟؟؟؟
÷~گوه... خوردیم میریم
و بعد جین سینی قهوه ها رو ورداشت و گذاشت تو سینک و رفت تو اتاقش شوگا هم همینطور
نامجون رفت سمت پنجره وبه بیرون نگاه کرد شنیده بود که امروز قراره بارون بیاد ولی این نباید مشکلی برای کاری که قرا بود بکنن بیاره
__
بعد از توضیح به تمام زیر دستاش تصمیم گرفت که بره به سما حیاط پر گل رز قرمزش تا کمی هوا بخوره و با خودش فکرشو میکرد مگه قراره چقدر این گروه چقدر خطرناک باشن که اون پیری انقدر تو توضیح میگفت مراقبشون باش مراقبشون باش
+اهههههههه اون پیری بد رو اعصابمههههه
؟ : بانوی من حالتون خوبه؟
اینو بادیگاردی میگفت که دم در وایساده بود
+اوه من خوبم *خندیدن مصنوعی*
اینو یونا گفت و دوید سمت گل هاش و وقتی بهشون رسید با زانو هاش نشست و یدونه از گلارو بو کرد بوی مورد علاقه اش
۱.۷k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.